شوهر عمم اومده بود ؛ خونه شبيه ديونه خونه بود نمي دونم چطوري تمميزش كردم .بنده خدا شكه شده بود ولي چيزي نگفت .قول داد هفته ديگه با عمه اينا بياد خونمون . من خيلي دلم براشون تنگ شده