افسانه هاي محبت

خوشا به حال مردم باصفا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

خوشا به حال مردم باصفا
خوشا به حال آنانکه درد خويش را ياد دارند، و در آن سرمستي خويش را مي جويند
خوشا به حال آنانکه گرسنه حقيقت و زيباييند، زيرا گرسنگيشان نان مي آورد و تشنگيشان آب گوارا را
خوشا به حال آنانکه مهربانند ، زيرا با همان مهرباني خويش تسلا مي يابند
خوشا به حال آنانکه دل پاک دارند زيرا با خدا يگانه مي شوندخوشا به حال بخشايندگان ، زيرا روحشان بر فراز جنگ ساکن مي شود، و خود زمين باير را گلستان مي کنند
خوشا به حال آنانکه تعقيب مي شوند زيرا باد پا مي شوند و بال در مي آورند
جبران خليل جبران

 

جهت اطلاع

نوشته‌شده توسط nashenakhte

علت اینکه مدتی نبودم :بلاگر با ما سر ناسازگاری داشت


روز مار رو تبریک می گم به همه مادر ها

هفته آینده کلا نیستم

مگر اینکه برم به یه کافینت

 

سیاه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

معلم گفت: بنويش سياه و پسرك ننوشت
معلم گفت: هر چه مي داني بنويس و پسرك گچ را در دست فشرد
معلم گفت:(( املائ آن را نمي داني؟))و معلم عصباني بودسياه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود
.معلم سر او داد كشيدو پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت و باز جوابي نداد
معلم به تخته كوبيدو پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد
معلم بار ديگر فرياد زد: بنويسگفتم هر چه مي داني بنويسو پسرك شروع به نوشتن كرد ((كلاغها سياهند ، پيراهن مادرم هميشه سياه است، جلد دفترچه خاطراتم سياه رنگ است. كيف پدر سياه بود، قاب عكس پدر يك نوار سياه دارد. مادرم هميشه مي گويد :پدرت وقتي مرد موهايش هنوز سياه بودچشمهاي من سياه است و شب سياهتر. يكي از ناخن هاي مادر بزرگ سياه شده استوقفل در خانه مان سياه است.)) بعد اندكي ايستاد رو به تخته سياه و پشت به كلاسو سكوت آنقدر سياه بود كه پسرك دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت تخته مدرسه هم سياه است و خود نويس من باجوهر سياه مي نويسد.)) گچ را كنار تخته سياه گذاشت و بر گشت
((.معلم هنوز سرگرم خواندن كلمات بود و پسرك نگاه خود را به بند كفشهاي سياه رنگ خود دوخته بود معلم گفت((بنشين
پسرك به سمت نيمكت خود رفت و آرام نشست
معلم كلمات درس جديد را روي تخته مي نوشت و تمام شاگردان با مدادسياه در دفتر چه مشقشان رو نويسي مي كردند اما پسرك مداد قرمزي برداشت و از آن روزمشقهايش را با مداد قرمز نوشت معلم ديگر هيچگاه او را به نوشتن كلمه سياه مجبور نكرد و هرگز از مشق نوشتنش با مداد قرمز ايراد نگرفت
.و پسرك مي دانست كه قلب معلم هرگزسياه نيست

 

این چهار نفر

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.چهار نفر بودند
.اسمشان اين ها بود:‌ همه کس، يک کسی، هرکسی، هيچ کس
.کار مهمی در پيش داشتند و همه مطمئن بودند که يک کسی اين کار را به انجام می رساند
.هرکسی می توانست اين کار را بکند،‌ اما هيچ کس اين کار را نکرد
.يک کسی عصبانی شد، چرا که اين کار، کار همه کس بود، اما هيچ کس متوجه نبود که همه کس اين کار را نخواهد کرد
سرانجام داستان اين طوری تمام شد که هرکسی يک کسی را سرزنش کرد که چرا هيچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد

 

و این بار سکوتی در کار نیست

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نوشی بچه هاش رو ÷یدا کرد خبر از این بهتر؟
کارورزی من دیروز درست شد خبر از این بهتر ؟
دیروز مامان رو بردم دانشگاه خبر از این بهتر ؟
واسه دختر همسایه بالایی خواستگار میاد اونم کی؟ دوس÷سرش
مامانه و دختره سر از ÷ا نمی شناسن خبر از این بهتر؟دیشب ساعت یازده با یه عجله ای اومده خونمون تعریف می کنه و با یه عالمه آسمون ریسمون بافتن یه÷ارچه چادر داده به مامان که تورو خدا یه چادر براش ببرین فردا ساعت هشت شب میان. خانوم همساده انقدر اضطراب داره که آدم فکر می کنه اومدن خواستگاری خودش
فقط بعضی وبلاگ ها رو نمیشه باز کرد آخه کارت اینتر نت رو عوض کردم

 

برای بابای بچه های نوشی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

...بابای ناشا و آلوشا یادت باشه که
«يكي بود يكي نبود»

.يك مرد بود كه تنها بود
.يك زن بود كه او هم تنها بود
.زن به آب رودخانه نگاه مي كرد و غمگين بود
.مرد به آسمان نگاه مي كرد و غمگين بود
.خدا غم آنها را مي ديد و غمگين بود
.خدا گفت:شما را دوست ميدارم، پس همديگر را دوست بداريد و با هم مهربان باشيد
.مرد سرش را پائين آورد؛مرد به آب رودخانه نگاه كرد و در آب زن را ديد
.زن به آب رودخانه نگاه كرد و مرد را ديد
..خدا به آنها مهرباني بخشيد و آنها خوشحال شدند
.خدا خوشحال شد و از آسمان باران باريد
.مرد دستهايش را بالاي سر زن گرفت تا زير باران خيس نشود
.زن خنديد
.خدا به مرد گفت :به دستهاي تو قدرت مي دهم تا خانه اي بسازي و هر دو در آن آسوده زندگي كنيد
,مرد زير باران خيس شده بود. زن دستهايش را بالاي سر مرد گرفت
.مرد خنديد
.خدا به زن گفت:به دستهاي تو همه ي زيبائيها را مي بخشم تا خانه اي را كه او مي سازد، زيبا كني
.مرد خانه اي ساخت و زن خانه را گرم و زيبا كرد
.آنها خوشحال بودند
.خدا خوشحال بود
يك روز، زن پرنده اي را ديد كه به جوجه هايش غذا مي داد. دستهايش را به سوي آسمان بلند كرد تا پرنده ميان دستهايش بنشيند. اما پرنده نيامد. پرواز كرد و رفت و دستهاي زن رو به آسمان ماند. مرد او را ديد. كنارش نشست و دستهايش را به سوي آسمان بلند كرد
خدا دستهاي آنها را ديدي كه از مهرباني لبريز بود. فرشته ها در گوش هم پچ پچي كردند و خنديدند
.خدا خنديد و زمين سبز شد
.خدا گفت : از بهشت شاخه اي گل به شما خواهم داد
.فرشته ها شاخه ي گلي به دست مرد دادند. مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاك كاشت. خاك خوش بو شد
.پس از آن كودكي متولد شد كه گريه ميكرد
.زن اشك هاي كودك را مي ديد و غمگين بود
.فرشته ها به او آموختند كه چگونه طفل را در آغوش بگيرد و از شيره ي جانش به او بنوشاند
مرد زن را ديد كه مي خندد. كودكش را ديد كه شير مي نوشد. بر زمين نشست و پيشاني اش را بر خاك گذاشت؛
.خدا شوق مرد را ديد و خنديد.وقتي خدا خنديد، پرنده بازگشت و بر شانه ي مرد نشست
:خدا گفت
.با كودك خود مهربان باشيد، تا مهرباني را بياموزد
.راست بگوييد، تا راستگو باشد
.گل و آسمان و رود را به او نشان دهيد، تا هميشه به ياد من باشد
.روزهاي آفتابي و باراني از پي هم گذشت
.زمين پر شد از گلهاي رنگارنگ و لابه لاي گلها پر شد از بچه هايي كه شاد دنبال هم مي دويدند و بازي مي كردند
.خدا همه چيز و همه جا را مي ديد
.خدا ديد كه زير باران مردي دستهايش را بالاي سر زني گرفته است، كه خيس نشود
.زني را ديد كه در گوشه اي از خاك با هزاران اميد شاخه ي گلي را مي كارد
خدا دستهاي بسياري را ديد كه به سوي آسمان بلند شده اند و نگاههايي كه در آب رودخانه به دنبال مهرباني مي گردند و پرنده هايي كه ...
خدا خوشحال بود؛چون ديگر؛
«غير از او هيچكس تنها نبود»
شوهر سابق نوشی یادت باشه بچه ها هدیه خداین نه وسیله ای برای انتقام جویی

 

برداشت من از آدم های دنیا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

اگر ميخواهيد محبوب باشيد ، همه دوستتون داشته باشند، بهتون طعنه نزنند، متلك نگند، برچسب نزنند ، پشت سرتون حرف در نيارند، سعي كنيدازشون پايين تر باشيد، ضعيف باشيد، خودتون رو كوچك بگيريد، بدبخت باشيد ، بيچاره باشيد ، سرطان داشته باشيد تالاسمي داشته باشيد
واگر ميخواهيد سلطان قلبها شويد، بميريد
-------------------------------------------
ميدونيد من به اين نتيجه كه رسيدم كه اصلا دلا به دلا راه ندارهانگار كه آدما توي يك صف قرار دارند .وهر كس فقط جلوييشوميبينه وبه اون جلويي دل داده بدون آنكه بدونه نفر پشت سريش داره به اون توجه ميكنه و از اون خوشش اومده.بعد آمار كه ميگيريميبيني از هر 10 نفر عاشق 9 تاشون ناكام موندند.خوب بابا يك نگاهي به پشت سرتون بياندازيد باور كنيد عشق واقعي همين نزديكيهاست.فقط كافيه يك كم باز تر نگاه كنيد. پشت سريتون مدتهاست كه انتظار اين لحظه را ميكشه.
(!البته كار نداريم به اونهايي كه هم پشت سري ر و دارند هم جلوييه رو)

 

نوشی و جوجه هایش

نوشته‌شده توسط nashenakhte

از بچه های نوشی هیچ خبری نیست
من دلوا÷سم بخصوص بعد از ÷ست امروز صبح
کاشکی می شد یه کاری کرد

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

--------------------------------
گفت‌وگو‌بامریم ‌نویسنده ‌وبلاگ مریم گلی
لطفا خودتونو معرفی کنین؟
مریم مکنون لیسانس عمران , ساکن تهران , 29ساله, شغلم هم کارشناس دفتر فنی شرکت ساختمانی
-------------------------------
خروج از عالم دلگير
شيخ ابولحسن خرقاني- قدس سره- وزي با اصحاب خود گفت: در عالم چه بهتر بود؟ مريدان گفتند: شيخا هم شما فرمائيد. گفت دلي که در وي همه « ياد کرد» او بود
دارم دلکي که نيست چون تو عالم گردي
جز ياد تو بر صفحه خاطر ننگاشت
ياد تو چنان فرو گرفتش که در او
گنجايي هيچ چيز ديگر نگذاشت
(بهارستان جامي- روضه نخستين)
-----
ما را به دم پير نگه نتوان داشت
در عالم دلگير نگه نتوان داشت
وان را که سر زلف چو زنجير بود
در خانه، به زنجير نگه نتوان داشت
(کليات شمس تبريزي-رباعيات)

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

شانزدهمين کنفرانس سالانه بين المللى بنياد‌ پژوهش هاى زنان ايران
۱٧ تا ۱٩ تير ۱٣٨٤ وين-اتريش

 

آزادی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

کلیک کنید و صبر کنید تا کاملا بالا بیاد

 

عکس دو تا از معشوقه هام

نوشته‌شده توسط nashenakhte



هم هستش desktop البته این یکی رو
آخه خیلی نی نیه نازیه
من دلم یکی از اینا می خواد

 

خوب اينم يه نوعي از عشق

نوشته‌شده توسط nashenakhte



او پهلوان نبود
هرگز به عمر خويش ميدان پهلواني مردان نديده بود
برسينه اش نبود مدالهاي طلائي افتخار
اما
او پهلوان زندگي سخت خويش بود
هر روز پر اميد با كار نان زكوره خورشيد مي ربود
شبها كه تن بروزن كاشانه ميكشيد
فرياد شادماني فرزند و همسرش
برميكشيد سوي آسمان
آورد قرص نان
اينست پهلوان
اينست پهلوان

 

احياي ايده‌آل خانواده
صدمات عشق كاذب و پوشالي، در طول تاريخ از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شود و بسيار دشوار است تا آنها را شفا داده يا اينكه در اين حوزه خودمحور، جهت به جستجوي عشق رفتن را تغيير داد. امروزه بسياري از مردم مي‌انديشيدند كه بايد به جستجوي ايده‌آل خانواده به مثابه يك مدرسة عشق، شتافته و آن را دوباره كشف كنيم.بسياري از ما، دو دهه اول زندگي خود را براي بقا و رشد در وابستگي شديد به والدين خود سر مي‌كنيم. در نتيجه در خانواده است كه تجربيات ژرف و عميق اوليه زندگي ما شكل مي‌گيرد. در طي اين دوره مي‌آموزيم، چگونه ارتباط برقرار كنيم، چگونه عشق بورزيم، چگونه رفتاري داشته باشيم، خوبي و بدي چيست.در حقيقت (در طي اين دوره) همه چيز را خيلي سريع مي‌آموزيم. بسياري از روانشناسان معتقدند كه پايه شخصيت فرد (در دوران كودكي) تا سنين پنج سالگي شكل مي‌گيرد. دريافت يا عدم دريافت عشق، همچنين چگونگي آن تعيين كننده ارزش دروني و نفس ما مي‌باشد. يك نوزاد كوچك تمامي حالات را احساس مي‌كند. وقتي كه دوست داشته مي‌شود، وقتي كه كسي خواستار او است
يا وقتي كه كنار گذاشته مي‌شود و غيره. اين در حقيقت يك فضاي مملو از عشق و حمايت است كه به ما در بارور كردن خود بسان انساني با ارزش و والا كمك مي‌كند.
چگونه مي‌توانيم عشق بدون قيد و شرط را تجربه كنيم؟
سعي كنيد كه همنشين افرادي باشيد كه به شما توجه داشته و بدون قيد و شرط و انتظارات غيرواقعي دوستتان دارند. افرادي كه اعتماد بنفس قرص و محكمي داشته و اجازه مي‌دهند كه در كنارشان شكل واقعي خودتان را بتصوير بكشيد و شما را آنچنان كه هستيد مي‌پذيرند. در كنار افرادي باشيد كه احساس خوبي از خودتان در آنها خواهيد ديد و همين كارها را با ديگران انجام دهيد.دنيا مملو از قضاوت و قاضي است.روابط خود را با كساني كه شما را مورد انتقاد و نكوهش قرار نمي‌دهند، بيشتر كنيد. در رابطه با چنين افرادي، بطور شگفت‌انگيزي از ميزان دلواپسي و نگراني شما كاسته خواهد شد. چرا كه ديگر در پاي ميز محاكمه نيستيد و خود شما نيز نبايد ديگري را مورد قضاوت قرار دهيد. ما در اين موقعيت قرار گرفته‌ايم تا ديگران را دوست بداريم، نه اينكه آنها را مورد انتقاد قرار دهيم.آيا فردي كه شما را بدون قيد و شرط دوست مي‌دارد، بايد همواره خوب بوده و از شما انتظاري نداشته باشد؟ ،خوب بودن، و ،انتظار نداشتن، متفاوتند. خوب بودن گاه موارد به اين معنامي‌باشد كه فرد شخصيت و نحوة رفتار شما را تاييد مي‌كند، زيرا نمي‌خواهد شما را ناراحت كرده و روابط خودش را با شما به خطر بياندازد. و مي‌توان ديد با فردي كه شما را بدون قيد و شرط دوست دارد فرق مي‌كند. اين افراد شما را حتي در وضعيتي كه به اشتباهات خود ادامه مي‌دهيد، دوست داشته و در عين حال تحريكتان مي‌كنند كه فردي با شخصيت و خصوصيات بهتر شويد و خود همچنان به دوست داشتن شما ادامه خواهند داد. كساني كه ممكن است كه از شما انتظار داشته باشند تا به درجات بالا دست پيدا كنيد و در اين مسير نيز شما را تحريك مي‌كنند. و در عين حال شما را ( چه اين انتظار را برآورده كنيد و چه نكنيد) دوست خواهند داشت و شما نيز همين كار را با ديگران انجام دهيد.بهترين دوست خودتان شويد. از انتقاد نسبت به خود در ارتباط با هر مسئله خرد و كوچك دست برداريد. توانايي و كفايت خوب خودتان را برسميت شناخته و حتي از كوچكترين گام‌هاي موفقيت‌آميز خودتان قدرداني كنيد. هرچه احساسي بهتر نسبت به خودتان داشته باشيد، اعتماد بنفس قوي‌تري خواهيد داشت. كه اين نيز به شما كمك مي‌كند تا طرز تلقي بهتري نسبت به ديگران داشته باشيد.

 

زندگی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

زندگي همانند لانه ماران است ؛
. و مردم همچنانكه تو را ميبوسند در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند

 

بارونی از رخشا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.چی می شد یه بارونی از آسمون می اومد که از رخشا و وایتکس بود
.هر چی بدی و کثافت رو ÷اک می کردآدم های بد - دورو - ریاکار ...همه رو ا زبین می برد
.فقط ÷اکی می موند و صداقتو آدم گیج نمی شد کی راست می گه کی دروغ
یا اینکه دوستش واقعا ساده دله یا خودشو زده به ساده دلی. اگه اینطوری میشد هیچوقت شک نمیکردیم طرف مقابلمون یک آدمه با ظاهر خوب و باطن بد یا یک آدم با ظاهر بد و باطن خوب ؛ و فقط یکی که ظاهر خوب داشته با باطن ؟؟ اونو جلو ما خراب کرده
یا مثلا آدم هایی که شاید ساده دل باشن , دیگه دروغگویی نیست که بهشون دروغ بگه و بین اونو دیگران رو بهم بریزه !!هر چند آدم درست و منطقی هر چند ساده دل کسی هست که به طرف مقابل اجازه صحبت و دفاع کردن رو بده نه اینکه چهار کلمه حرف که شنیدبا چهار تا اتفاق دیگه سر هم کنه بعد دوستشو محکوم کنه اونوقت حکم صادر کنه و اجراش هم بکنه.این طوری هر کی بره دادگاه برنده بیرون میاد

 

تجربه ها

نوشته‌شده توسط nashenakhte

...برای شکستن دل يه لحظه وقت کافيه
...اما برای اينکه از دلش در بياری شايد هيچ وقت فرصت پيدا نکنی
می شه بعضی هارو مثل اشک از چشمات بندازی..اما نميتونی جلوی اشکی رو بگيری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه
هميشه غمگين ترين و رنج اور ترين لحظات زندگی ادم توسط همون کسی ساخته می شه
...که شيرين ترين و به ياد موندنی ترين لحظات رو برای ادم ساخته
...هيچ وقت از دوست داشتن انصراف نده...حتی اگر کسی بهت دروغ گفت
...بازم بهش فرصت بده..عشق رو تجربه کن حتی اگر توش شکست بخوری
...اينو بدون اگر کسی وارد زندگيت شد و گذاشت و رفت علاوه براينکه يه خاطره بر جای می ذاره می تونه يه تجربه هم بر جای بذاره
پس سعی کن خاطره های خوب و تجربه های مفيد رو به خاطر بسپاری

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

این شعرو دختر عمم همیشه می خونه , خیلی دوسش دارم نازه
جان مريم چشماتو وا كن !شعر از محمد نوري

با صداي هميشه ماندني محمد نوري
آي گل سرخ و سپيدم كي مي آيي ؟؟
بنفشه برگ بيدم كي مي آيي ؟؟
تو گفتي گل درآيد من مي آيم
گل عالم تموم شد كي مي آيي؟؟
جان مريم چشماتو واكن .. منو نگا كن
شد هوا سپيد دراومد خورشيد
وقت اون رسيد كه بريم به صحرا
آي نازنين مريم .. آي نازنين مريم
جان مريم سري بالا كن منو صدا كن
بشيم روونه شونه به شونه
بريم از خونه به ياد اون روزا
آي نازنين مريم . آي نازنين مريم
بازدوباره صبح شد
من هنوز بيدارمكاش ميخوابيدم ..... تورو خواب مي ديدم
خوشه ء غم - توي دلم
زده جوونه - دونه به دونه
دل نمي دونه .... چه كنه با اين غم
آي نازنين مريم - آي نازنين مريم
بيا رسيد وقت درو
مال مني از پيشم مرو
بيا سر كارمون بريم
درو كنيم گندما رو
نازنين مريم ........آي نازنين مريم

 

عشق بدون قيد و شرط
عشق بدون قيد و شرط احساس عميقي از صلح، امنيت و سلامت به ما مي‌دهد.عشق بدون قيد و شرط يعني اينكه ما را بخاطر وجودمان دوست داشته‌اند نه بخاطر كاري كه كرده‌ايم. براي دريافتش ضرورتي ندارد كه استحقاق آن را داشته باشيم، يا اينكه چيزي نيست كه بخواهيم آن را بدست آوريم. يا اينكه نمي‌توانيم آن را كنترل كنيم. ما را دوست مي‌دارند نه بخاطر اينكه انتظارش را برآورده كرده‌ايم بلكه بخاطر اينكه يگانه هستيم. البته اين به اين معنا نيست كه تنها آنچنان باشيم كه هستيم. همواره مي‌بايست براي رشد و شكوفايي خود راستين خويش سعي و تلاش داشته باشيم. در فضاي عشق بدون قيد و شرط آزاد هستيم تا بدون ترس از دست دادن عشق كه براي ما بسيار مهم است، اجازه دهيم تا تمامي استعدادهاي يگانه نهايي ما بشكفد. عشق بدون قيد و شرط اين امكان را بوجود مي‌آورد تا بخود ايمان داشته، به ارزش خود پي برده و اعتبار خود را تقويت كنيم.چطور درمي‌يابيد كه به چنين عشقي دست يافته‌ايد؟ زمانيكه هيچ نوع موضوع و دليلي هرگز نتواند تو را از قلب كسي كه دوستت دارد، جدا سازد. وقتي كه هيچ موضوع و دليلي هرگز باعث نشود كه فردي از تو و قلب تو جدا شود، مي‌داني كه او را بدون قيد و شرط دوست مي‌داري.يكبار كه قلب گشوده شد و ما بطور عمقي تحت تاثير فردي
قرار گرفتيم، به احتمال بسيار زياد جذب او خواهيم شد، مهم نيست كه رابطه ما چه نوع رابطه‌اي بوده است
وقتي كه فردي را بدون قيد و شرط دوست مي‌داريم، رفته رفته مي‌توانيم دنيا را نيز دوست بداريم. در آن صورت هر فردي (در اين دنيا) برادر و خواهر ما خواهد شد. اين اساس آموزش و تعاليم تمامي مذاهب است كه مي‌گويند: همه انسان‌ها را بسان برادر و خواهر در درون خانواده جسمي خود دوست بداريد.
عشق كاذب
اما آيا اين واقعيت دارد؟ مي‌توانيم يك الگو و مدل از چگونگي عشق راستين را ببينيم. اما براي بسياري از مردم، واقعيت با آن چيزي كه مي‌خواهند تفاوت بسيار دارد. تقريبا هركدام از ما خواهان اين عشق بوده، براي تجربه آن سعي و تلاش داشته‌ايم. در اين مسير صدمه ديده، مورد خيانت قرار گرفته و به دنبال همه اينها، از خواب و خيال بيدار شده‌ايم. هر ساله بيشتر از آنهايي كه ازدواج مي‌كنند، تعداد بيشتري از مردم تصميم مي‌گيرند كه به ازدواج و زندگي زناشويي خود خاتمه دهند. بعبارت ديگر ميزان طلاق بيشتر از ازدواج مي‌باشد. چرا ميزان شكست (طلاق) اينچنين بالا است؟ مردم ازدواج كرده و وارد روابط جنسي مي‌شوند، فقط به اين دليل است كه مي‌انديشند عاشق يكديگر هستند. اما اگر اين واقعا عشق است، مي‌توان انتظار داشت كه بهمين سادگي محو و نابود شود، به حدي كه انگار وجود نداشته است؟ بنظر مي‌رسد كه بايد فرق بسيار زيادي بين عشق راستين و آن چيزي كه ما به اشتباه فكر مي‌كنيم عشق راستين است، وجود داشته باشد.ما بسادگي مي‌توانيم جذب عشق كاذب شويم. عشق راستين و عشق كاذب، نقطه شروع مشابهي دارند و حتي ممكن است كه براي مدتي شبيه يكديگر هم بنظر مي‌رسند. اما سمت و جهت نتايج آنها تاثيرات كاملا متفاوتي دارد. عشق راستين بدون قيد و شرط و تغييرناپذير بوده، بدون انتظار و بدون تعيين بها براي خاطر ديگري شكل مي‌گيرد و به لذت و شادي راستين نتيجه مي‌دهد. سوءاستفاده از عشق به عشق كاذب تولد مي‌دهد. عشقي كه حول و حوش فرد خاصي مي‌گردد و انجام خواست‌ها و نيازهاي او را در نظر دارد. در نتيجه عشق كاذب شرطي و تغييرپذير مي‌باشد.عشق كاذب در آغاز ممكن است كه فارغ از خود بنظر برسد، اما با گذشت زمان لذت و شادي شكل نخواهد گرفت چرا كه اين نوع از عشق، در بي‌ثباتي و احساسات متمركز بر خود مي‌خواهم، نياز دارم، آرزو دارم و چيزهايي از اين دست، ريشه دارد. اميال متمركز بر خود، هيچ وقت بطور كامل به انجام نخواهد رسيد و درواقع تكميل و كمال در انجام خواست‌هاي خودمحور، خوابي است كه هرگز بواقعيت درنخواهد آمد. هيچ كس خواهان عشق كاذب نيست. اما اغلب اوقات خود را درگير يك چنين عشقي يافته‌ايم و بارها از آن صدمه ديده‌ايم.
...ادامه دارد

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

ياد گرفته ايم به کرات ديگر سفر کنيم؛
در آسمان پرواز کنيم و در آبها شنا کنيم!!
ولي ياد نگرفته ايم روي زمين مثل آدم راه برويم
....................................................................................
.GOD Made "Man
"Man Made "Money
"Money made "Mad Man

 

رکورد شکستم

نوشته‌شده توسط nashenakhte

رکورد شکستم
سیر نزولی کاهش وزن از 10 کیلو هم گذشت
ارزششو داشت؟؟

 

!چند متر طناب منتظر

نوشته‌شده توسط nashenakhte

"!بیست و ÷نج(25) سال سن دارد و دو فرزند. آرایشگر است، آرایشگر بود؛ حالا لابد اگر بگویند چه کاره ای باید بگوید:" قاتل
همه راه های قانونی طی شده. همه راه های قانونی به نتیجه نرسیده. مریم قاتل است و شاید عقل و منطق و قانون توجیه کننده کاری که او کرده نیست. همه اینها درست! اما کافی است که زن باشید. کافی است که مادر باشید، نه! کافی است که انسان باشید ! آن وقت شما هم اگر طرف خواسته های مرد یا مردانی قرار گرفتید که از شما تنتان را و " من" تان را می خواهند آن هم به بهای گزاف بی آبرویی، به بهای گزاف تحقیر و شکنجه روحی و جسمی ،
.آن وقت دوست عزیز، حتا من و شما هم ممکن است به همین راحتی قاتل شویم
چند متر طناب منتظر، گردن مریم ۲۵ ساله را انتظار می کشد. مریم دو بچه کوچک دارد. مریم به خواسته های ابراهیم و حسین در شرایطی که به زور از او عکسهای شنیع گرفته بودند تن نداد. مریم تهدید شد و تن نداد. تحقیر شد و تن نداد.مریم حالا سر می دهد اما تن نداد.
.او به جرم قتل ابراهیم به پای دار می رود
نگو که ابراهیم نیز قربانی هزار جور فقر لعنتی است!!!نگو که ابراهیم هم مثل مریم زاییده هزار جور فساد اجتماعی است!!!! نگو هیچ نگو! نه اینکه با تو مخالف باشم، نه! ابراهیم مرده است.به ضرب چاقو!در رختشوی خانه یک بیمارستان. اما قاتل او یک غول بی شاخ و دم نیست. قاتل او زنی است که خود پیش از ابراهیم صد بار مرگ را سر کوچه به انتظار دیده است.
.مریم فقط ۲۵ سال دارد. یک زن ۲۵ ساله با دو بچه کوچک
.حکم تجدید نظر هم او را گناهکار شناخته و اذن اعدام نیز گرفته شده
ثانیه ها می دوند.راه های قانونی همه طی شده. راه های قانونی همه ره به جایی نبرده. و حالا شاید فقط رضایت خانواده ابراهیم کور سوی امیدی نشان دهد.
!امیدوارم کاری بشود کرد و امیدوارترم که فقط دیر نشود

 

قسمت سوم عشق با شکوه ترین ارزش ها

نوشته‌شده توسط nashenakhte

قدرت عشق
پيريم سوروكين اهل شوروي و مؤسس رشته تحصيلي ،عشق نوع دوستانه، در دانشگاه هاروارد به اين نتيجه رسيده بود كه مردم مي‌بايست راه و قدرت عشق را بدانند. او تعليم مي‌داد كه حداقل پنج جنبه يا بعد وجود دارد كه به صلاحيت فرد در عشق ورزيدن شكل مي‌دهد.نخستين بعد "شدت" است. وقتي كسي را مي‌بينيم كه درباره عشق تدريس مي‌كند، اما به آن عمل نمي‌كند مي‌فهميم كه شدت عشق او صفر است. وقتي كسي چند سكه، به گدايي كنار خيابان مي‌دهد يا اينكه صندلي‌اش را در اتوبوس به فرد ديگري مي‌دهد، مي‌گوييم كه شدت عشق او در سطح پايين است. در مقابل عشق با شدتي بالا يعني اينكه فرد حاضر است با ارزش‌ترين چيزهايش را بخاطر مفعول عشق بدهد و نمونه نهايي آن، راغب بودن در فداكاري و حتي مردن براي ديگري است.عيسي در تعاليم خود مي‌گويد: بزرگترين عشق و محبتي را كه شخص مي‌تواند در حق دوستش داشته باشد، اين است كه جان خود را در راه او فدا سازد. عشق را مي‌بايست اينگونه سنجيد.
مثال‌هاي زيادي وجود دارد از اين دست كه سربازي، دوست و رفيق همراه خود را در صحنه جنگ زير رگبار گلوله بر روي زمين مي‌بيند، در اين حين بي‌باكانه خود را بجلوي آتش دشمن مي‌اندازد تا او را نجات دهد اما چند ساعت بعد همان سرباز دوباره يك شخص كاملا عادي خواهد بود و ممكن است كه حتي رفتار دوستانه‌اي با آن فردي را كه نجاتش داده نداشته باشد. چه اتفاقي افتاده است؟ استمرار و بقا عشق او بسيار كوتاه بوده است. استمرار و بقا دومين بعد است. اكثر ما نمي‌خواهيم عشق را تجربه كنيم كه فقط يك روز يا فقط يك سال دوام دارد، بلكه مي‌خواهيم دوام عشق ما ابدي باشد. دليلش اين است كه عشق راستين ابدي مي‌باشد.بعد ديگر عشق، گستردگي يا ميدان عمل آن است. افرادي هستند كه فقط خود يا خانواده خود را دوست مي‌دارند. حوزه عشق شما تا چه اندازه گشاده است؟ آيا حوزه و ميدان عشق شما به وراي نژاد، مليت و مذهب شما مي‌رود؟ چند نفر هستند كه ما توانسته‌ايم آنچنان دوستشان بداريم كه (درمقابل) آنها مقايسه با ديگران به ما احساسي كاملا متفاوت نشان مي‌دهند؟ بعبارت ديگر مثل قديمي مي‌گويد روز ختم شما چند نفر برايتان گريه خواهند كرد؟نكته و بعد چهارم خلوص و صفاي عشق مي‌باشد. معنايش اين است كه ما فرد را بخاطر وجودش دوست مي‌داريم نه بخاطر كاري كه انجام داده يا بخاطر چيزي كه دارد، يا به هر دليل محدود ديگر. اگر آگاه شويم كه فردي در عشق ظاهري‌اش نسبت به ما منظوري نهايي (نظري جزء اينكه ما فكر مي‌كرديم) دارد، خيلي سريع احساس مي‌كنيم كه مورد سواستفاده قرار گرفته‌ايم يا اينكه ذليل و خوار شمرده شده‌ايم.پنچمين بعد عشق كفايت و شايستگي است. در واقع رابطه بين هدف عشق و نتيجه واقعي آن ممكن است كه من كسي را خالصانه دوست داشته باشم، ولي در عين حال ممكن است نتايج عشق من براي او مضر باشد. همه ما با بچه‌هاي نازپرورده آشنا هستيم، كساني كه بدون انضباط در عشق لوس بار آمده‌اند. گاه موارد لازم است كه عشق در مهرباني سخت و محكم باشد. عشق بي‌اندازه، در واقع ناداني، جهل، كوري و ارائه يك فرصت غلط و نادرست براي انتخاب اولويت‌ها و رفتارهاي نامناسب مي‌باشد. عشق راستين همواره در هر موقعيتي راه و روش مناسب را خواهد يافت.
عشق شرطي
والاترين و كامل‌ترين نحوه ابراز عشق در ميان تمامي انواع عشق، عشقي است كه در پي دريافت پاسخ نيست. عشقي كه رها و آزاد و تغييرناپذير است. البته همه خواهان دريافت عشق هستند، اما انسان بالغ حتي زماني كه عشق دريافت نمي‌كند، به عشق ورزيدن ادامه خواهد داد. اين عشق بدون قيد و شرط است كه به بهترين شكل در عشق والديني خوب نسبت به فرزندانش به تصوير كشيده شده است. عشق بدون قيد و شرط حساب و كتاب نمي‌كند كه به چه ميزان داده است. يا اينكه تصميم بگيرد كه مثلا تا فلان مقدار كافي است. در عشق بدون قيد و شرط، كافي هيچوقت كافي نيست. (بعبارت ديگر هر چقدر بيشتر مي‌دهي اينطور احساس مي‌كني كه كمتر داده‌اي!)يكي از عميق‌ترين اشتياق‌هاي بشري تجربه اين نوع عشق است. با اين حال همانگونه كه از دوران كودكي به سنين بلوغ پا مي‌گذاريم ضروري است تا عشق شرطي را تجربه كنيم، عشقي كه با اصول و انتظاراتي هدايت و سمت و جهت داده شده و به فرد، ميدان رشد و شكوفايي مي‌دهد. بعنوان مثال با توجه به موفقيت و عدم موفقيت فرد، والدين ممكن است به او افتخار كنند يا از او دلخور شوند. از اين نقطه نظر عشق والدين چيزي است كه بايد آن را بدست آورد. اين عشق (شرطي) در واقع فرزند را تحريك مي‌كند تا مستقل بوده، روي پاي خود بايستد، به خود نظم داده و براي كارهايي كه انجام مي‌دهد مسئوليت بعهده بگيرد. و بر اين اساس بالاترين لذت اين است كه فردي قادر باشد كه ديگري را خوشحال سازد. اين در واقع به اعتبار و ارزش فرد قدرت مي‌بخشد. اينكه مي‌تواني احساس كني كه قادر هستي چيزي با ارزش و يگانه را با ديگران سهيم شوي. احساس مي‌كني كه مي‌تواني چيزي دگرگونه عرضه كني. البته عشق والديني بايد صبور، شكيبا و بدون قيد و شرط باشد. اما براي رشد عشق شرطي (مقيد) اهميت بسزايي دارد.عشق مقيد مي‌تواند مورد سواستفاده قرار گيرد. عشق استحقاقي مي‌تواند بسادگي احساس تلخي را از خود بجاي بگذارد. اينكه مرا نه بخاطر خودم، بلكه به اين دليل كه انتظارات را برآورده كرده‌ام، دوست داري. عشق مقيد و شرطي، زماني كه فرد هنوز در عشق بالغ نشده و متمركز بر خود عمل مي‌كند، او را كنترل و اداره مي‌نمايد. اين نوع عشق مانع مي‌شود تا فرد خودش باشد. در واقع ما مي‌بايست انتظار ديگري را برآورده كنيم تا بتوانيم عشق را دريافت كنيم.

,تو را دوست دارم، اگر دوستم بداري

دوست تو خواهم بود، اگر با من رابطه جنسي داشته باشي

البته خود ما اغلب اوقات در عشق خودمان شرطي هستيم. بسياري از ما در ارتباط با جريان‌يابي آزاد عشق با ترس، اخطار و موانع مقابله مي‌كنيم. آيا در اين رابطه نيازهايمان برآورده مي‌شود؟ آيا مي‌شود به اين فرد اعتماد كرد؟ آيا مي‌توان با طرز تلقي‌هاي آزار دهنده ديگران زندگي كنيم؟ اين نوع اخطارها باعث مي‌شود تا در ميزان مهرباني، بي‌آلايشي و صراحت خود شرط‌هايي قائل شويم.
...ادامه دارد

 

وضعیت من

نوشته‌شده توسط nashenakhte

يك مريم(این هم اسم خوشگل من ) آي
فول آف حماقت
سرشار ازصداقت
بدون ذره اي حسادت
شایسته يك دنيا كثافت ؟

 

قسمت دوم عشق با شکوه ترین ارزش ها

نوشته‌شده توسط nashenakhte

وفاداري
كيفيت ديگري كه طبيعت عشق را منعكس مي‌كند، وفاداري مي‌باشد. يك مادر به فرزندش عشق مي‌ورزد بدون اينكه بيانديشد كه اين كار براي او چقدر خرج برمي‌دارد. او هر ذره از وجودش را در رشد و پرورش فرزندش مي‌گذارد جسمش را براي تغذيه كودك فدا مي‌كند. شبهاي بي‌خوابي را تحمل مي‌كند تا به او آرامش دهد. در روزهاي سرد زمستان، در بيرون در برف و باران مي‌ايستد تا براي او غذا فراهم نمايد. هر روز نگران شادي و خوشحالي اوست. وقتيكه آن كودك رشد نموده و بزرگ شود، آيا در ازاي تمام زحماتي كه مادر متحمل شده، به او يك چك با فلان قيمت مي‌دهد؟ نه، خوب چه چيزي از آن همه زحمت و رنجي كه مادر متحمل شده باقي مي‌ماند؟ تنها عشق است كه باقي مي‌ماند و اين همه آن چيزي است كه مادر به آن اهميت مي‌دهد و در مقابل بطور اجتناب‌ناپذيري، فرزند تمامي عشقي را كه از مادر دريافت كرده به فرزند خودش خواهد داد.عشق يعني بي‌دريغ بودن، بدون توجه به نكات خوب يا بد فرد. يك ضرب‌المثل قديمي مي‌گويد: عشق كور است، معني‌اش مي‌تواند اين باشد كه فرد عاشق شايد در ارتباط با خوبي يا بدي مفعول عشقش قضاوت نمي‌كند. اين عشق است كه مي‌گويد: تو را دوست مي‌دارم فقط به اين خاطر كه تو وجود داري آيا هيچ مادري بر عليه فرزندش در دادگاه شهادت خواهد داد؟ حتي اگر بداند كه فرزندش اشتباهي مرتكب شده است و راي دادگاه را نيز در مورد او بپذيرد، در اعماق قلبش از خوبي‌هاي او تا به آخر دفاع خواهد كرد و با چشماني مملو از عشق به او نگاه خواهد كرد. كسي كه عشقي اينچنين در وجود اوست، ديگري را در تمامي شرايط دوست مي‌دارد. يك زن به دوست داشتن شوهر خود، در تمامي شرايط و اوضاع و احوال و روزهاي سخت تمامي لحظات نااميدي، نبود كار، كمبود پول و غيره ادامه خواهد داد.يك مرد نيز همسرش را همواره دوست خواهد داشته، حتي زمانيكه شادابي و جواني را از دست داده و رو به پيروي گذارد. عشق راستين عشقي است كه مي‌گويد تو براي من بيشتر از زندگي من ارزش داري كه عشق به تو تمامي علت حيات و هستي من است.
ابديت
هر نسلي براي نسل بعدي زندگي مي‌كند. حيات عشق جاوداني است. عشق مي‌تواند زندگي فردي را از پوچي نجات داده و به زنجيره زندگي جهان شمول پيوند زند. بهمين خاطر مردم مي‌گويند كه عشق با ارزش‌تر از زندگي است. قبل از اينكه بدنيا بياييم، پدر و مادرمان بدليل عشق به سوي يكديگر كشيده شده و در لحظه يگانگي آنها در عشق، هركدام از ما پا به عرصه حيات نهاده‌ايم. معني‌اش اين است كه عشق قبل از زندگي مي‌آيد. والدينتان شما را در زمان تولد، با ارزش‌تر از هر چيزي (با ارزش‌تر از طلا، نقره و هر چيز ديگر) دانسته و حاضر نيستند كه شما را با هيچ چيزي در هستي عوض كنند.
آيا مي‌توانيد غير از اين بيانديشيد كه هر يك از ميلياردها انسان ساكن دنياي كنوني بدليل عشق بين مرد و زن پا به عرصه گيتي نهاده‌اند؟ وقتيكه يك زوج از طريق عشق آبستن مي‌شوند، حتي مي‌توانند بگويند كه ما در حال فارغ شدن نه يك كودك بلكه يك هستي هستيم. تمامي يك قبيله بخاطر عشق شكل مي‌گيرد و اين بطور ممتد مي‌تواند از نسلي به نسل ديگر منتقل شود بدون اينكه در ارزش آن تنزلي حاصل شود.

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte


بچه ها این آدرس منه
خوشحال می شم نظراتتون رو بدونم راجع به همه چیز

legends_of_passion@yahoo.ie

 

عشق باشكوه‌ترين ارزش‌ها

نوشته‌شده توسط nashenakhte

قسمت اول عشق باشکوه ترین ارزش ها
تمامي مردم جهان بدون استثناء خواهان دوست داشتن و دوست داشته شدن هستند. عشق چيزي است كه همه به آن مي‌انديشيدند. چيزي
كه شاعران دربارة آن سرودها و ترانه‌هاي بسيار زيادي تصنيف نموده‌اند. اگر همين حالا به شبكه‌هاي راديويي در تمامي كشورهاي دنيا گوش فرا دهيد، خواهيد ديد كه اكثر ترانه‌هايي كه فقط در سي دقيقه از برنامه پخش مي‌شود درباره عشق و متمركز بر عشق
تصنيف و ساخته شده‌اند. اما نه همه آنها درباره عشق سخن مي‌گويند، بلكه تعدادي در جستجوي عشق، تعدادي درباره عشق ناپايدار، دربارة چگونگي عاشق شدن مردم و از دست رفتن آن و چيزهايي از اين دست سروده و تصنيف گرديده‌اند.چرا مردم به خواندن
داستان‌هاي بلند (رمان) و يا تماشاي فيلم‌ها يا موضوعاتي درباره عشق علاقه نشان مي‌دهند؟ چرا كه داستان‌هاي عاشقانه تارهاي عصبي را در درون جسم و روح هر فردي به ارتعاش در مي‌آورد. ما خواهان عشقي هستيم كه درون ما را بطور كامل لبريز كرده و تا به ابد پايدار بماند. هرگز نمي‌توان فردي را يافت كه در پي كسي باشد كه فقط او را براي يك مدت محدود، مثلا چند ماه يا سال دوست بدارد. هيچ كس در روياهايش در پي عشقي محدود نيست. تمامي زندگي خود را در اين عشق سر كنيم. آيا كسي هست كه نخواهد اين
چنين باشد؟با اين همه چرا عشق غير قابل پيشگويي، مرموز و مبهم و غيرقابل درك مي‌باشد؟ چرا در پايان مي‌گوييم كه عشق چيست؟
چرا اغلب عشق با روكشي كاذب تجربه مي‌شود؟ درست مثل آب، بنظر مي‌رسد كه عشق نيز لطيف و شكننده بوده در عين حال قدرت
نابودكنندگي عظيمي دارد. بسيار غيرواقعي است كه عشق داراي حد و مرزي محكم و استوار نيست. با اين حال فرد مي‌تواند در آن غرق شده و نابود شود. بسان پروانه‌اي كه در آتش (عشق) مي‌سوزد. مثل يخ، عشق مي‌تواند بريده و قطعه قطعه شود و مثل ابرها محو شود، با اين حال چيزي است كه مثل آب، تمامي زندگي متمركز بر آن حفظ مي‌شود. ما بدون عشق حتي براي يك ثانيه نيز نمي‌توانيم زندگي كنيم. در نتيجه با همه طفره‌اي كه بعضي‌ها از آن دارند، ارزش پيگيري و دانستن دارد، اينكه براستي عشق چيست؟ آيا چيزي است كه با انديشه و كاوش در پي آن بوده و به آن نائل خواهي شد؟ يا اينكه مي‌تواني منتظرش شوي و به نوعي به تو رجوع خواهد
كرد؟ آيا مقدر شده‌ كه بعضي‌ها آن را يافته و با آن زندگي كنند و بعضي ديگر نه؟ چطور مي‌توانيد مطمئن شويد كه آن را دارا هستيد؟ آيا
يافتن عشق واقعا ارزش روبرو شدن با سختي‌ها را دارد؟
عشق چيست؟
آيا مي‌توانيد تعريفي واضح از عشق داشته باشيم؟ عناصر و خصوصيات عشق چيست؟
به عبارتي ساده بايد يك حوزه و مدار گردش بين دو نفر وجود داشته باشد تا عشق بتواند پا به عرصه وجود نهد. كسي كه آغاز كننده است و دهنده عشق، كسي كه آن را دريافت مي‌كند و شكل‌گيري ميل و نياز براي دادن پاسخ در درون شخص دوم و اينچنين يك مدار و حوزه‌اي شكل مي‌گيرد كه هيچكدام از آنها نمي‌خواهند كه شكسته و نابود شود.سرانجام عهد و ميثاق متقابل شكل گرفته بين اين دو چنان قوي و محكم خواهد شد كه آنها هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد. آنها يك وجود واحد مي‌شوند. آنها تصور چيز ديگري را نخواهند داشت، جزء اينكه عشق آنها در ابديت، جاوداني خواهد شد.براي اينكه واقع‌گرا باشيم، بايد بپرسيم كه چه نوع عملكردي به چنين عشقي تولد خواهد داد؟ آيا مي‌توان تصور كرد كه بعضي از داد و دريافت‌ها همانند عشق بوده اما خود آن نباشد؟ چرا گاه موارد حوزه و مدار
عشق شكل گرفته آغاز مي‌شود و پس از مدت زماني محو و نابود مي‌شود؟ آيا يك رابطه مرده عشق مي‌تواند احيا شده و جاني دوباره
بگيرد؟ آيا واقعا مي‌توان به چنين چيزي دست يافت؟چيزها و روابط بسياري هستند كه عشق نبوده بلكه ممكن است كه شبيه عشق بنظر
برسند. شايد به اين دليل است كه در دنياي امروز ما روياهاي دست نيافته بسيار و قلب‌هاي شكسته بسياري ديده مي‌شود.
روابط متقابل
در جهان طبيعت، تمامي موجودات بصورت زوج وجود دارند. همه موجودات با عمل داد و گرفت بين دو موجود متقابل و مكمل، حيات داشته و زندگي مي‌كنند. تمامي موجودات زنده و غير‌زنده در اين حوزة روابط وجود دارند. الكترون بدور پروتون مي‌چرخد، سياره‌ها (در منظومه شمسي) بدور خورشيد مي‌گردند. نسل‌هاي انساني ادامه پيدا مي‌كند و زندگي نمي‌تواند بدون وابستگي و ارتباط مطلق يك قطب به قطب ديگر ادامه يابد. بطورمشابه در جهان آفرينش دو نوع انسان وجود دارد، نه سه نوع و نه هيچ تعداد ديگري. بطور معجزه آسائي آنها كاملا زوج متقابل هستند چه از نظر جسمي و چه از هر نظر ديگر كه به آنها توجه نماييد. جالب‌تر اينكه هر سال تعداد متولدين پسر و دختر يا (مرد و زن) در جهان مشابه مي‌باشد و بگونه‌اي مي‌توان گفت كه آنها براي يكديگر به دنيا آمده‌اند.
مردان داراي سرشت و طبيعتي براي غلبه بر جهان بوده و مي‌خواهند كه جهان بيرون در آرامش و امنيت باشد. اما زنان داراي سرشتي براي تغذيه و پرورش بوده و مي‌خواهند تا خانه (جهان درون) در آرامش و امنيت باشد. اسپرم مردان به بيرون پرتاب مي‌شود و تخمك زنان در درون حفظ مي‌شود و از اتحاد آنها (بااين دو جهت دگرگونه) يك زندگي تازه تولد مي‌يابد. ما مي‌توانيم درباره مذكريت و مونثيت در طبيعت بياموزيم. اين مسئله چيزي نيست كه فقط در روابط زناشويي كشف گردد. بلكه چيزي است كه از زمان تولد بطور طبيعي شكل گرفته و مي‌بايست در تمامي رفتار و خصوصيات ما پرورش يابد. ما جذب جنس مخالف خود مي‌شويم، چرا كه بطور
فطري قرار است تا در روابط متقابل داد و گرفت با ديگري كامل شويم.
ادامه دارد

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

فرياد مي زنيم . و تنها براي فقدان بي همتاترين آبي دريا ما اشک مي ريزيم .
!اما آيا هيچ زمان پرسيده ايم که ما براي صورت رنگ پريده ي عدالت چه کار کرده ايم
( مارال . چ .ل )

************************
فريادمان را در پس ثانيه هاي سرد سرشار ازسکوت جا گذاشته ايم تا نگويند خائنيم ... .اما ديري نخواهد پائيد که به جرم سکوت ، متهم به بي وجداني خواهيم شد...!؟
( مارال . چ . ل)