قسمت اول عشق باشکوه ترین ارزش ها
تمامي مردم جهان بدون استثناء خواهان دوست داشتن و دوست داشته شدن هستند. عشق چيزي است كه همه به آن مي‌انديشيدند. چيزي
كه شاعران دربارة آن سرودها و ترانه‌هاي بسيار زيادي تصنيف نموده‌اند. اگر همين حالا به شبكه‌هاي راديويي در تمامي كشورهاي دنيا گوش فرا دهيد، خواهيد ديد كه اكثر ترانه‌هايي كه فقط در سي دقيقه از برنامه پخش مي‌شود درباره عشق و متمركز بر عشق
تصنيف و ساخته شده‌اند. اما نه همه آنها درباره عشق سخن مي‌گويند، بلكه تعدادي در جستجوي عشق، تعدادي درباره عشق ناپايدار، دربارة چگونگي عاشق شدن مردم و از دست رفتن آن و چيزهايي از اين دست سروده و تصنيف گرديده‌اند.چرا مردم به خواندن
داستان‌هاي بلند (رمان) و يا تماشاي فيلم‌ها يا موضوعاتي درباره عشق علاقه نشان مي‌دهند؟ چرا كه داستان‌هاي عاشقانه تارهاي عصبي را در درون جسم و روح هر فردي به ارتعاش در مي‌آورد. ما خواهان عشقي هستيم كه درون ما را بطور كامل لبريز كرده و تا به ابد پايدار بماند. هرگز نمي‌توان فردي را يافت كه در پي كسي باشد كه فقط او را براي يك مدت محدود، مثلا چند ماه يا سال دوست بدارد. هيچ كس در روياهايش در پي عشقي محدود نيست. تمامي زندگي خود را در اين عشق سر كنيم. آيا كسي هست كه نخواهد اين
چنين باشد؟با اين همه چرا عشق غير قابل پيشگويي، مرموز و مبهم و غيرقابل درك مي‌باشد؟ چرا در پايان مي‌گوييم كه عشق چيست؟
چرا اغلب عشق با روكشي كاذب تجربه مي‌شود؟ درست مثل آب، بنظر مي‌رسد كه عشق نيز لطيف و شكننده بوده در عين حال قدرت
نابودكنندگي عظيمي دارد. بسيار غيرواقعي است كه عشق داراي حد و مرزي محكم و استوار نيست. با اين حال فرد مي‌تواند در آن غرق شده و نابود شود. بسان پروانه‌اي كه در آتش (عشق) مي‌سوزد. مثل يخ، عشق مي‌تواند بريده و قطعه قطعه شود و مثل ابرها محو شود، با اين حال چيزي است كه مثل آب، تمامي زندگي متمركز بر آن حفظ مي‌شود. ما بدون عشق حتي براي يك ثانيه نيز نمي‌توانيم زندگي كنيم. در نتيجه با همه طفره‌اي كه بعضي‌ها از آن دارند، ارزش پيگيري و دانستن دارد، اينكه براستي عشق چيست؟ آيا چيزي است كه با انديشه و كاوش در پي آن بوده و به آن نائل خواهي شد؟ يا اينكه مي‌تواني منتظرش شوي و به نوعي به تو رجوع خواهد
كرد؟ آيا مقدر شده‌ كه بعضي‌ها آن را يافته و با آن زندگي كنند و بعضي ديگر نه؟ چطور مي‌توانيد مطمئن شويد كه آن را دارا هستيد؟ آيا
يافتن عشق واقعا ارزش روبرو شدن با سختي‌ها را دارد؟
عشق چيست؟
آيا مي‌توانيد تعريفي واضح از عشق داشته باشيم؟ عناصر و خصوصيات عشق چيست؟
به عبارتي ساده بايد يك حوزه و مدار گردش بين دو نفر وجود داشته باشد تا عشق بتواند پا به عرصه وجود نهد. كسي كه آغاز كننده است و دهنده عشق، كسي كه آن را دريافت مي‌كند و شكل‌گيري ميل و نياز براي دادن پاسخ در درون شخص دوم و اينچنين يك مدار و حوزه‌اي شكل مي‌گيرد كه هيچكدام از آنها نمي‌خواهند كه شكسته و نابود شود.سرانجام عهد و ميثاق متقابل شكل گرفته بين اين دو چنان قوي و محكم خواهد شد كه آنها هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد. آنها يك وجود واحد مي‌شوند. آنها تصور چيز ديگري را نخواهند داشت، جزء اينكه عشق آنها در ابديت، جاوداني خواهد شد.براي اينكه واقع‌گرا باشيم، بايد بپرسيم كه چه نوع عملكردي به چنين عشقي تولد خواهد داد؟ آيا مي‌توان تصور كرد كه بعضي از داد و دريافت‌ها همانند عشق بوده اما خود آن نباشد؟ چرا گاه موارد حوزه و مدار
عشق شكل گرفته آغاز مي‌شود و پس از مدت زماني محو و نابود مي‌شود؟ آيا يك رابطه مرده عشق مي‌تواند احيا شده و جاني دوباره
بگيرد؟ آيا واقعا مي‌توان به چنين چيزي دست يافت؟چيزها و روابط بسياري هستند كه عشق نبوده بلكه ممكن است كه شبيه عشق بنظر
برسند. شايد به اين دليل است كه در دنياي امروز ما روياهاي دست نيافته بسيار و قلب‌هاي شكسته بسياري ديده مي‌شود.
روابط متقابل
در جهان طبيعت، تمامي موجودات بصورت زوج وجود دارند. همه موجودات با عمل داد و گرفت بين دو موجود متقابل و مكمل، حيات داشته و زندگي مي‌كنند. تمامي موجودات زنده و غير‌زنده در اين حوزة روابط وجود دارند. الكترون بدور پروتون مي‌چرخد، سياره‌ها (در منظومه شمسي) بدور خورشيد مي‌گردند. نسل‌هاي انساني ادامه پيدا مي‌كند و زندگي نمي‌تواند بدون وابستگي و ارتباط مطلق يك قطب به قطب ديگر ادامه يابد. بطورمشابه در جهان آفرينش دو نوع انسان وجود دارد، نه سه نوع و نه هيچ تعداد ديگري. بطور معجزه آسائي آنها كاملا زوج متقابل هستند چه از نظر جسمي و چه از هر نظر ديگر كه به آنها توجه نماييد. جالب‌تر اينكه هر سال تعداد متولدين پسر و دختر يا (مرد و زن) در جهان مشابه مي‌باشد و بگونه‌اي مي‌توان گفت كه آنها براي يكديگر به دنيا آمده‌اند.
مردان داراي سرشت و طبيعتي براي غلبه بر جهان بوده و مي‌خواهند كه جهان بيرون در آرامش و امنيت باشد. اما زنان داراي سرشتي براي تغذيه و پرورش بوده و مي‌خواهند تا خانه (جهان درون) در آرامش و امنيت باشد. اسپرم مردان به بيرون پرتاب مي‌شود و تخمك زنان در درون حفظ مي‌شود و از اتحاد آنها (بااين دو جهت دگرگونه) يك زندگي تازه تولد مي‌يابد. ما مي‌توانيم درباره مذكريت و مونثيت در طبيعت بياموزيم. اين مسئله چيزي نيست كه فقط در روابط زناشويي كشف گردد. بلكه چيزي است كه از زمان تولد بطور طبيعي شكل گرفته و مي‌بايست در تمامي رفتار و خصوصيات ما پرورش يابد. ما جذب جنس مخالف خود مي‌شويم، چرا كه بطور
فطري قرار است تا در روابط متقابل داد و گرفت با ديگري كامل شويم.
ادامه دارد