افسانه هاي محبت

!!راست می گفت

نوشته‌شده توسط nashenakhte


می گويد: مواظب باش! نگذار به تو علاقه مند بشود! خنده ات می گيرد. با تعجب می پرسی: چرا من؟ او بايد مراقب خودش باشد.اين مشکل من نيست. می گويد: خلاصه! اين جور آدم ها هميشه با خواهر برادری شروع می کنند و آخر سر تو می مانی و هزار جور دردسر! طوری رفتار کن که ديگر.... و تو می مانی توی چند تا نقطه ی انتهای جمله اش. و تو می مانی توی کار زندگی. می مانی توی کار سرنوشت و روابط. با خودت می گويی که چقدر سخت می شود يک دوستيِ سالم را خالی از هر گونه فکر و حرف حفظ کرد.

 

روح بزرگ

نوشته‌شده توسط nashenakhte

آدم باید روح بزرگی داشته‌باشد برای شنیدن درد‌های یک دوست و دفن کردن شنیده‌ها در دل خود.. اکثر آدم‌ها روح‌شان کوچک است.. روزی نه چندان دور، درد‌هایت را بر صورتت استفراغ می‌کنند.. دفن کردن درد در دل خود ساده‌تر است تا زدودن استفراغ دیگران.

 

به یاد منوچهر آتشی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نفرين
اين شب خالي را ، اي لب ناميمون ورد
از هراسي همه رگ فرسا كن سرشارش
ساقه ي نازك وسيراب گل رؤيا را
انتظار تبر حادثه اي بگمارش
----------------------------

 

خط سفید وسط خیابون

نوشته‌شده توسط nashenakhte

چهار شنبه حس عجیبی داشتم .مثل مرداد ماه تو بابلسر, رو صخره های کنار دریا فرهاد ساز می زد من چند تا صخره با فاصله از اون محو صدای ساز فرهاد و موجای دریا . چقدر با هم هماهنگ بودند
حالا بازم بعد سه چهار ماه همون حس بهم دست داد .تا حلا شده دلت بخواد چشمات رو ببندی ,رو خط سفید وسط خیابون راه بری , درحالیکه دستات به دوطرف باز هستند و حس کنی که این راه هر لحظه بالا و بالاتر میره انقدر بالا که دیگه نزدیک خداشدی حضورش رو با تمام وجودت درک کنی.
شده؟؟؟

 

هفتمین روز درگذشت منوچهر آتشی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

سلام دوست عزیز.....قرار است در روز 5 آذر( هفتمین روز درگذشت منوچهر آتشی ) همه وبلاگ های ادبی و سیاسی با شعری از منوچهر آتشی به روز شوند ....دوست دارم شما هم نیز چنین کنید ......دیوان کامل اشعار منچهر آتشی در این وب سایت دیده می شود http://www.avayeazad.com/manoochehr_atashi/list.htmدر ضمن برای کسب اطلاعات بیشتر به وبلاگ ادبی مراجعه نمایید . به امید ایرانی آباد و آزاد
دیروز که ننوشتم امتحان پایگاه داده داشتم , اتفاقا استاد امتحان نگرفت
هفت هفته دیگه باید پروژم رو تحویل بدم اما هنوز برنامه نویسیش رو هم کار نکردم . فعلا سرم شلوغ
....تازه فهمیدم علت گستاخی اردیبهشت ماهش چی بوده !!!!!!!!!!! آدم

 

از سخنان دکتر شریعتی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

*و شما مومنان به آنان که غير خدا را می خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنان هم از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند.

*در دشمنی دورنگی نيست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ريا بودند.

*هرگاه خواستی خردمند را از نادان بازشناسی با او از کارهای نا ممکن و محال سخن بگوی. اگر پذيرفت بدان که احمق است وگرنه عاقل

*انسان هرچه بالاتر رود احتمال ديدن وصله شلوارش بيشتر است.

*برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند.

*مهم اين نيست که چقدر ميدانيم. مهم اين است که از دانستهايمان چقدر استفاده کنيم.

*اگه آدما همونقدر که در صحبت کردن توانا هستن.در سکوت کردن هم توانا بودن زندگی خيلی زيباتر از اين ميشد.

و در آخر هم دکتر شريعتی ميگه:
؛...سرمايه ماورايی انسان به اندازه حرفهايی ست که برای نگفتن دارد ...؛

 

نادیا با ناگفته هایش رفت

نوشته‌شده توسط nashenakhte


نيست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم‌ چه نخوانم

چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم

نيست غمخوار مرا در همه دنيا که بنازم
چه بگريم، چه بخندم، چه بميرم، چه بمانم

من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مهر ببايد به دهانم

دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم

گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

ياد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم

من نه آن بيد ضعيفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دايم به فغانم
برای اطلاعات بیشتر بر روی لینک داده شده عنوان کلیک کند

 

عشق وديوانگي

نوشته‌شده توسط nashenakhte

در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود،فضيلت ها و تباهي ها در همه جا شناور بودند،آنها از بيکاري خسته و کسل شده بودند.روزي همه فضايل و تباهي ها دور هم جمع شدندخسته تر و کسل تر از هميشه.ناگهان ذکاوت ايستاد و گفت:بياييد يک بازي کنيم مثلآ قايم باشک.همه از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد من چشم مي گذارم ، منچشم مي گذارم.و از آنجايي که هيچ کس نمي خواست دنبال ديوانگي بگردد همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.ديوانگي جلوي درختي رفت و چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن ...يک...دو...سه...همه رفتند تا جايي پنهان شوند!لطافت خود را به شاخ ماه آويزان کردخيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد.اصالت در ميان ابرها مخفي گشت.هوس به مرکز زمين رفت.دروغ گفت زير سنگي پنهان مي شوم،اما به ته دريا رفت.طمع داخل کيسه اي که خودش دوخته بود مخفي شد.و ديوانگي مشغول شمردن بود.هفتادونه...هشتاد...هشتادويک...همه پنهان شده بودند ،جز عشق که همواره مردد بود و نمي توانست تصميم بگيرد و جاي تعجب هم نيست چون همه مي دانيم پنهان کردن عشق مشکل است.در همين حال ديوانگي به پايان شمارش ميرسيد.نود و پنج...نود و شش...نود و هفت.هنگامي که ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و در بين يک بوته گل رز پنهان شد.ديوانگي فرياد زد دارم مي آيم ، دارم مي آيم.و اولين کسي را که پيدا کرد تنبلي بود ، زيرا تنبلي، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و لطافت را يافت که به شاخ ماه آويزان بود. دروغ ته درياچه،هوس در مرکز زمين،يکي يکي همه را پيدا کرد بجز عشق.او از يافتن عشق نا اميد شده بود.حسادت در گوشهايش زمزمه کرد،تو فقط بايد عشق را پيدا کني و او پشت بوته گل رز است.ديوانگي شاخه چنگک مانندي را از درخت کند و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي متوقف شد.عشق از پشت بوته بيرون آمد با دستهايش صورت خود را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون ميزد.شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند.او کور شده بود.ديوانگي گفت:من چه کردم ، من چه کردم ، چگونه مي توانم تورا درمان کنم عشق پاسخ داد:تو نمي تواني مرا درمان کني اما اگر مي خواهي کاري بکني، راهنماي من شو. .. و اينگونه است که از آن روز به بعد عشق کور
است و ديوانگي همواره کنار اوست

 

عمل

نوشته‌شده توسط nashenakhte

در زندگي هيچ گره‌ و مشكلي نيست كه ما خود باعثش نبوده باشيم .حالا برو بگرد ببين چه كردي؟ كجا دلي شكستي؟ كجا حقي پايمال كردي؟ كجا ديني ادا نكردي؟ خودت پيش قدم شو اگر نه روزگار دادخواه سختگيريست گاه از فكر ما هم نمي‌گذرد چه رسد به عمل
برگرفته از وبلاگ دختر کولی

 

ادکلن

نوشته‌شده توسط nashenakhte

:چیزی که این روز ها جالب به نظر اومده
.بعضی ها بوی ادکلن بعضی های دیگه رو می دهند
**********
یه آهنگ خوشگل از بابک به نام مریم

 

شکلات

نوشته‌شده توسط nashenakhte

دیروزتو دانشگاه 4 تا شکلات و دو تا رولت و یه دونه گز خوردم , آرش یه لایحه تصویب کرد که من و بهزاد دیشب تو بیمارستان قرار ملاقات داشته باشیم .تازه از استاد راجع به گوشی موبایل می پرسیدم استاد گفت از اون هایی که تخصص بیشتری دارن بپرس بعدش دیدم همه رفتن کنار جا برای بهزاد باز کردن . با خودم گفتم نه !!!!!!!!!!!!یعنی این کاره بوده و ما نمی دونستیم؟؟؟

 

افشین

نوشته‌شده توسط nashenakhte

چه آهنگ قشنگیه
شنیدین ؟؟
دیگه ازت بدم میاد
...
دیگه ازت بدم میاد عروسک بی نمک
...

 

جبرا خليل جبرا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

يكديگر را دوست بداريد . اما از عشق زنجير مسازيد
بگذاريد عشق همچون درياي مواج ميان ساحلهاي جانتان در تموج واهتزاز باشد
جامهاي يكديگر را پركنيد اما از يك جام منوشيد
از نان خود به يكديگر بدهيد اما هر دو از يك قرص نان تناول مكنيد
به شادماني با هم برقصيد وآواز بخوانيد اما بگذاريد هريك براي خود تنها باشيد
همچون سيمهاي عود كه هريك در مقام خودتنها ست . اما همه با هم به يك آهنگ مترنمند
دلهايتان را به هم بسپاريد اما به اسارت يكديگر ندهيد
زيرا تنها دست زندگي است كه مي تواند دلهاي شما را در خود نگاه دارد
در كنار هم بايستيد اما نه بسيار نزديك
از آنكه ستونهاي معبد به جدايي بار بهتر كشند
.وبلوط و سرو در سايه هم به كمال ورويش نرسند

 

شادمهر

نوشته‌شده توسط nashenakhte

((شادمهر: (( اصل عشق و حاله
آهنگ به این خوشگلی
من حال می کنم با شادمهر
امروز اینجانب آزمون دارد , اونم چه آزمونی ! جشنواره دوسالانه حکمت مطهر. بنده هم اصلا کتاب جناب حاج آقا مطهری را نخوانده و نمی دانم اون جا برم چی کار کنم

 

وقایع الاتفاقیه اندر دیروز

نوشته‌شده توسط nashenakhte


مکان : دانشگاه کلاسسیستم عامل

این دوست با سیاست هر کاری میکنه که من تو دانشگاه تنها و بی کس بشم نه تنها موفق نمی شه , بلکه برعکس نتیجه کار به خودش برمی گرده .دیروز سر کلاس سیستم عامل استاد داشت توضیح می داد من به این ماجرا فکر می کردم به جای اینکه بنویسم ((این روش ساده ترین الگوریتم زمانبندیه ؛ نوشتم : ابن روش ساده ترین الگوریتم تنهاییه !!)) اونوقت سر کلاس جلوی استاد اونم کی ؟ استاد سیستم عامل زدم زیر خنده , استاده یه نگاهی کرد و خندید

******
مکان : همون خراب شده قبلی
استاد گفت: زمانبندی اول کوتاهترین کار ؛ رفت پای تخته نوشت
shortest – job – first
حمید مثل کلاس اولی ها که اول کلمه رو بلند میخونند وهمزمان می نویسند بلند خوند شرت

 

عید

نوشته‌شده توسط nashenakhte

عید سعید فطر مبارک

 

چقدر یه آدم باید حسود باشه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

چقدر یه آدم باید حسود باشه که انقدر هم کلاسیش رو اذیت کنه
اون موقع ها که میرفتم پیشش و باهاش خوب بودم انگار که نه انگار ایشون رفته زیر اب منو زده , خانم زورش میومد حتی جواب سلام بده و...
حالا که محلش نمی دم هی خودش رو به من می مالونه . اخیرا هم با هرکی راه برم یا حرف بزنم بافاصله بعدش میره خراب کاری
مثلا تو این مدت نسرین با من می اومد . حالا خانم می خواد جلو این کار رو بگیره دیروز بعد از ظهر وقتی کلاس تموم شد انقدر توی حیاط نسرین رو نگه داشت که من دیرم بشه و برم. یه کار دیگه رو هم شروع کرده از طریق منا به خوابگاه داره نفوذ میکنه,که مثلا منو پیش اونها هم خراب منه . الحمدلله من که انقدر بین بچه ها محبوبم که این آدم بی جنبه بی شخصیت هر کاری بکنه باز هم خراب نمیشم .
البته این کار های اون یه چیز دیگه رو هم ثابت می کنه خیلی از دست من حرص می خوره . حلا چرا ؟ خدا داند و بس . اما آدم حسود آخرش هم که شده کارش به شکست و بد بختی میکشه . اینو از خودم نمی گم تاریخ ثابت کرده ؛گرچه همین الان هم ثابت شده هست چون ایشون هر روز سردرد و حالت تهوع و... دارند . به نظر من همه اش از حسودیه.

 

(( خدا عشق است ))

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.آرام باش و بدان من خدا هستم
.خوشا به حال پاكدلان زيرا آنان خدا را خواهن ديد
.به خدا نزديك شو تا خدا هم به تو نزديك شود
.از صميم قلب به خدا اعتماد كن . به اشراق خودت اتكا مكن . به هر راهي ميروي او را در نظر آور ، تا او راه را برايت راست كند
.نگران فردا مباش ، فردا به قدر كافي تگراني هاي خود را دارد
.لزومي ندارد بر مشكلات هر روز بيفزايي
.تا تغيير نكنيد و مانند يك بچه نشويد، به ملكوت خداوند داخل نخواهيد شد
.خود را با شفقت ، مهرباني ، فروتني ، نرمش و شكيبايي بپوشانيد
.يكديگر را تحمل كنيد . اگر كسي از ديگري شكايتي داشت ، يكديگر را ببخشيد
.از همه مهمتر اينكه خود را با عشق بپوشانيد، كه همه كس را با همههنگي به يكديگر پيونده مي دهد
.باد هر كجا كه بخواهد مي وزد. مي توانيد صداي باد را بشنويد ، اما نمي توانيد
.بگوييد از كجا مي آيد ، يا به كجا خواهد رفت . كسي كه از روح القدس متولد شده هم همين طور است
.هيچ كس خدا را نديده است ، اما اگر ما يكديگر را دوست بداريم
.او در ما ساكن خواهد شد و عشق او در ما به كمال خواهر رسيد
خداوند از شما چه مي خواهد جز اينكه عدالت را برقرار كنيد ، مهرباني را دوست بداريد و با خداي خود فروتن باشيد؟

 

.متن زيراز كتاب" باراني بايد تا كه رنگين كماني برآيد"انتخاب شده
.در اندرون هريك از ما فاتحي زيست مي كند
.پيروزمندان فاتحان لحظه هايند
.وشكوه زندگي را در كام فرصت ها مي جويند
بسان همه ي آدميان
.آري از شكست مي ترسند
.اما عنان خويش به وحشت نمي سپارند
فاتحان هرگز به نام نوميدي
.پاي خويش وا پس نمي كشند
.فاتحان مفهوم شگفت انعطاف را خوب مي دانند
,و خوب مي دانند كه پيوسته راهي ديگر هست
.و جانشان همواره آميخته شوقي ست به آزمون تمامي راه هاي زندگي
.فاتحان مي دانند كه پا بر قله ي تكامل ندارند
در آيينه ي صداقت به حرمت
.ضعف خود را نظاره مي كنند
و آنگاه با تمام نيروي خويش
.گام هاي تعالي را استحكام مي بخشند
.فاتحان به زمين مي افتند اما بر زمين نمي مانند
فاتحان مي دانند كه نه سرنوشت ,شرنگ تلخ شكست به كامشان مي ريزد
.و نه بخت ,جام پيروزي در كفشان مي نهد
,فاتحان هميشه گناه خطا هاي خويش را بر دوش مي گيرند
در انديشه هاي خويش ساختن را جستجو مي كنند
.و در دل هر چيز ,دست به سوي خوبي ها مي گشايند
,و دستانشان ايجاز بهار است
.كه به يمنش زردترين ساقه ها بارور مي شود و به گل مي نشيند
.فاتحان به راهي كه بر مي گزينند مومنند
سخت و ناهموار شايد
.و به چشم ديگران ,بي سرانجام و ناگوار
.فاتحان واژه صبر را مي شناسند
"آنها ميدانند كه" ارزش هر چيزي به عمري ست كه درآن صرف مي كني