.متن زيراز كتاب" باراني بايد تا كه رنگين كماني برآيد"انتخاب شده
.در اندرون هريك از ما فاتحي زيست مي كند
.پيروزمندان فاتحان لحظه هايند
.وشكوه زندگي را در كام فرصت ها مي جويند
بسان همه ي آدميان
.آري از شكست مي ترسند
.اما عنان خويش به وحشت نمي سپارند
فاتحان هرگز به نام نوميدي
.پاي خويش وا پس نمي كشند
.فاتحان مفهوم شگفت انعطاف را خوب مي دانند
,و خوب مي دانند كه پيوسته راهي ديگر هست
.و جانشان همواره آميخته شوقي ست به آزمون تمامي راه هاي زندگي
.فاتحان مي دانند كه پا بر قله ي تكامل ندارند
در آيينه ي صداقت به حرمت
.ضعف خود را نظاره مي كنند
و آنگاه با تمام نيروي خويش
.گام هاي تعالي را استحكام مي بخشند
.فاتحان به زمين مي افتند اما بر زمين نمي مانند
فاتحان مي دانند كه نه سرنوشت ,شرنگ تلخ شكست به كامشان مي ريزد
.و نه بخت ,جام پيروزي در كفشان مي نهد
,فاتحان هميشه گناه خطا هاي خويش را بر دوش مي گيرند
در انديشه هاي خويش ساختن را جستجو مي كنند
.و در دل هر چيز ,دست به سوي خوبي ها مي گشايند
,و دستانشان ايجاز بهار است
.كه به يمنش زردترين ساقه ها بارور مي شود و به گل مي نشيند
.فاتحان به راهي كه بر مي گزينند مومنند
سخت و ناهموار شايد
.و به چشم ديگران ,بي سرانجام و ناگوار
.فاتحان واژه صبر را مي شناسند
"آنها ميدانند كه" ارزش هر چيزي به عمري ست كه درآن صرف مي كني