قدرت عشق
پيريم سوروكين اهل شوروي و مؤسس رشته تحصيلي ،عشق نوع دوستانه، در دانشگاه هاروارد به اين نتيجه رسيده بود كه مردم مي‌بايست راه و قدرت عشق را بدانند. او تعليم مي‌داد كه حداقل پنج جنبه يا بعد وجود دارد كه به صلاحيت فرد در عشق ورزيدن شكل مي‌دهد.نخستين بعد "شدت" است. وقتي كسي را مي‌بينيم كه درباره عشق تدريس مي‌كند، اما به آن عمل نمي‌كند مي‌فهميم كه شدت عشق او صفر است. وقتي كسي چند سكه، به گدايي كنار خيابان مي‌دهد يا اينكه صندلي‌اش را در اتوبوس به فرد ديگري مي‌دهد، مي‌گوييم كه شدت عشق او در سطح پايين است. در مقابل عشق با شدتي بالا يعني اينكه فرد حاضر است با ارزش‌ترين چيزهايش را بخاطر مفعول عشق بدهد و نمونه نهايي آن، راغب بودن در فداكاري و حتي مردن براي ديگري است.عيسي در تعاليم خود مي‌گويد: بزرگترين عشق و محبتي را كه شخص مي‌تواند در حق دوستش داشته باشد، اين است كه جان خود را در راه او فدا سازد. عشق را مي‌بايست اينگونه سنجيد.
مثال‌هاي زيادي وجود دارد از اين دست كه سربازي، دوست و رفيق همراه خود را در صحنه جنگ زير رگبار گلوله بر روي زمين مي‌بيند، در اين حين بي‌باكانه خود را بجلوي آتش دشمن مي‌اندازد تا او را نجات دهد اما چند ساعت بعد همان سرباز دوباره يك شخص كاملا عادي خواهد بود و ممكن است كه حتي رفتار دوستانه‌اي با آن فردي را كه نجاتش داده نداشته باشد. چه اتفاقي افتاده است؟ استمرار و بقا عشق او بسيار كوتاه بوده است. استمرار و بقا دومين بعد است. اكثر ما نمي‌خواهيم عشق را تجربه كنيم كه فقط يك روز يا فقط يك سال دوام دارد، بلكه مي‌خواهيم دوام عشق ما ابدي باشد. دليلش اين است كه عشق راستين ابدي مي‌باشد.بعد ديگر عشق، گستردگي يا ميدان عمل آن است. افرادي هستند كه فقط خود يا خانواده خود را دوست مي‌دارند. حوزه عشق شما تا چه اندازه گشاده است؟ آيا حوزه و ميدان عشق شما به وراي نژاد، مليت و مذهب شما مي‌رود؟ چند نفر هستند كه ما توانسته‌ايم آنچنان دوستشان بداريم كه (درمقابل) آنها مقايسه با ديگران به ما احساسي كاملا متفاوت نشان مي‌دهند؟ بعبارت ديگر مثل قديمي مي‌گويد روز ختم شما چند نفر برايتان گريه خواهند كرد؟نكته و بعد چهارم خلوص و صفاي عشق مي‌باشد. معنايش اين است كه ما فرد را بخاطر وجودش دوست مي‌داريم نه بخاطر كاري كه انجام داده يا بخاطر چيزي كه دارد، يا به هر دليل محدود ديگر. اگر آگاه شويم كه فردي در عشق ظاهري‌اش نسبت به ما منظوري نهايي (نظري جزء اينكه ما فكر مي‌كرديم) دارد، خيلي سريع احساس مي‌كنيم كه مورد سواستفاده قرار گرفته‌ايم يا اينكه ذليل و خوار شمرده شده‌ايم.پنچمين بعد عشق كفايت و شايستگي است. در واقع رابطه بين هدف عشق و نتيجه واقعي آن ممكن است كه من كسي را خالصانه دوست داشته باشم، ولي در عين حال ممكن است نتايج عشق من براي او مضر باشد. همه ما با بچه‌هاي نازپرورده آشنا هستيم، كساني كه بدون انضباط در عشق لوس بار آمده‌اند. گاه موارد لازم است كه عشق در مهرباني سخت و محكم باشد. عشق بي‌اندازه، در واقع ناداني، جهل، كوري و ارائه يك فرصت غلط و نادرست براي انتخاب اولويت‌ها و رفتارهاي نامناسب مي‌باشد. عشق راستين همواره در هر موقعيتي راه و روش مناسب را خواهد يافت.
عشق شرطي
والاترين و كامل‌ترين نحوه ابراز عشق در ميان تمامي انواع عشق، عشقي است كه در پي دريافت پاسخ نيست. عشقي كه رها و آزاد و تغييرناپذير است. البته همه خواهان دريافت عشق هستند، اما انسان بالغ حتي زماني كه عشق دريافت نمي‌كند، به عشق ورزيدن ادامه خواهد داد. اين عشق بدون قيد و شرط است كه به بهترين شكل در عشق والديني خوب نسبت به فرزندانش به تصوير كشيده شده است. عشق بدون قيد و شرط حساب و كتاب نمي‌كند كه به چه ميزان داده است. يا اينكه تصميم بگيرد كه مثلا تا فلان مقدار كافي است. در عشق بدون قيد و شرط، كافي هيچوقت كافي نيست. (بعبارت ديگر هر چقدر بيشتر مي‌دهي اينطور احساس مي‌كني كه كمتر داده‌اي!)يكي از عميق‌ترين اشتياق‌هاي بشري تجربه اين نوع عشق است. با اين حال همانگونه كه از دوران كودكي به سنين بلوغ پا مي‌گذاريم ضروري است تا عشق شرطي را تجربه كنيم، عشقي كه با اصول و انتظاراتي هدايت و سمت و جهت داده شده و به فرد، ميدان رشد و شكوفايي مي‌دهد. بعنوان مثال با توجه به موفقيت و عدم موفقيت فرد، والدين ممكن است به او افتخار كنند يا از او دلخور شوند. از اين نقطه نظر عشق والدين چيزي است كه بايد آن را بدست آورد. اين عشق (شرطي) در واقع فرزند را تحريك مي‌كند تا مستقل بوده، روي پاي خود بايستد، به خود نظم داده و براي كارهايي كه انجام مي‌دهد مسئوليت بعهده بگيرد. و بر اين اساس بالاترين لذت اين است كه فردي قادر باشد كه ديگري را خوشحال سازد. اين در واقع به اعتبار و ارزش فرد قدرت مي‌بخشد. اينكه مي‌تواني احساس كني كه قادر هستي چيزي با ارزش و يگانه را با ديگران سهيم شوي. احساس مي‌كني كه مي‌تواني چيزي دگرگونه عرضه كني. البته عشق والديني بايد صبور، شكيبا و بدون قيد و شرط باشد. اما براي رشد عشق شرطي (مقيد) اهميت بسزايي دارد.عشق مقيد مي‌تواند مورد سواستفاده قرار گيرد. عشق استحقاقي مي‌تواند بسادگي احساس تلخي را از خود بجاي بگذارد. اينكه مرا نه بخاطر خودم، بلكه به اين دليل كه انتظارات را برآورده كرده‌ام، دوست داري. عشق مقيد و شرطي، زماني كه فرد هنوز در عشق بالغ نشده و متمركز بر خود عمل مي‌كند، او را كنترل و اداره مي‌نمايد. اين نوع عشق مانع مي‌شود تا فرد خودش باشد. در واقع ما مي‌بايست انتظار ديگري را برآورده كنيم تا بتوانيم عشق را دريافت كنيم.

,تو را دوست دارم، اگر دوستم بداري

دوست تو خواهم بود، اگر با من رابطه جنسي داشته باشي

البته خود ما اغلب اوقات در عشق خودمان شرطي هستيم. بسياري از ما در ارتباط با جريان‌يابي آزاد عشق با ترس، اخطار و موانع مقابله مي‌كنيم. آيا در اين رابطه نيازهايمان برآورده مي‌شود؟ آيا مي‌شود به اين فرد اعتماد كرد؟ آيا مي‌توان با طرز تلقي‌هاي آزار دهنده ديگران زندگي كنيم؟ اين نوع اخطارها باعث مي‌شود تا در ميزان مهرباني، بي‌آلايشي و صراحت خود شرط‌هايي قائل شويم.
...ادامه دارد