حسادت هاي مردانه
دوروز پيش رفتم مجتمع ، امتحان متان ترم دوره اول MCSE داشتم ،رفتم آموزش تا بقيه شهريه همين دوره رو پرداخت كنم و انصراف بدم از بقيه دوره چون نتايج آزمون سراسري اعلام شده و من قبول شدم ،
مجتمع چهار طبقه است كه سه طبقه آن مربوط به آموزش است و طبقه چهارم صاحبخانه زندگي مي كند .
وارد آموزش كه شدم پسر صاحبخانه را ديدم
من : سلام آقاي ...
ايشون : سلام
من : خوبيد خواهرتون چطورن ؟
ايشون : مرسي ممنون
مسئول آموزش : خانم ناشناخته به آقاي ...بگيد كه دوره MCSE مشكل نيست
من : اتفاقا چرا تمامش به زتان اصلي بايد زبانتون قوي باشه ...
ايشون : ديروز با بچه هاي دوره ICDLخداحافظي مي كرديم بچه ها گريه مي كردن !!!
ورود استاد ي كه باهاش امتحان داشتم
من : مي دونيد آقاي ...تا نيم ساعت ديگه اشك من هم در مياد ( اشاره به استاد و برگه هاي امتحاني)
استاد :خانم ناشناخته برو پايين
من :بله استاد اما چند تا سوال اشانتيون بديد
خودكارش رو در اورد به نشانه علامت منفي كه برو پايين
من :خداحافظ استاد و مسئول آموزش و آقاي ...
استاد : ناشناخته برو پايين
حالا دارم مي رم مي خوام خداحافظي كنم مگه اجازه مي ده
آدم حسود ضد زن نه خودش رابطه خوبي با خانم ها داره نه اجازه مي ده دونفركه تازه با خواهرش دوستم (اونم تو آموزش ) يه صحبت كوچولو بكنم
فعلا تا اينجا رو داشته باشين چون تعليم رانندگي دارم تا بعدا ادامه ماجرا هاي اون روز رو بنويسم