افسانه هاي محبت

ارتباط خنده با تناسب اندام

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نتيجه جديدترين بررسي هاي دانشمندان نشان مي دهد خنديدن ارتباط مستقيمي با تناسب اندام داردتحقيقات نشان مي دهد روزانه 10تا15 دقيقه خنديدن عميق 10تا40کالري را مصرف مي کندپژوهشگران اعلام کردند خنديدن روزانه باعث مي شود هر فرد در مدت زماني معادل يک سال دو کيلوگرم از وزن خود را کم مي کنداين براي نخستين بار است که ميزان انرژي مصرفي براي خنديدن اندازهگيري مي شودبوکوفسکي افزود:ما فهميديم که وقتي مردم مي خندند ميزان متابوليسم يا سوخت و ساز بدنانها تا 20 درصد افزايش مي يابد
امیدوارم همیشه تو زندگی بخندیدو دلشاد باشید

 

نکته

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.تا تواني يک رنگ باش و بي رياقالي از صد رنگ بودن زير پا افتاده است
.کسي که محبت نداردهرگزوجودخدارااحساس نخواهدکرد
.چگونه سپري کردن اوقات بي کاري هر کس معيار مناسبي براي شناخت اوست
.اگر بخواهي به قله برسي بايد همه دامنه را درنوردي
.نقطه آغاز تصميم هاي بهتر نقطه پايان تصميم هاي بدتر است
در زندگي آنچه زود از دست مي رود خود زندگيست . از اين روزها فقط خاطراتي باقي مي ماند، خاطراتي که در سرنوشتمان فقط گاهگاهي تصوير تاريک و روشن اين دوران را نمايان ميکند و هر زمان که مي گذرد برگي از صفحه خاطرات کنده و به پيمانه عمر اندکي افزوده مي شود

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

،اگه يه روز کسی بهت گفت دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری

،اگه گفت عاشقت سعی نکن عاشقش بشی

،اگه گفت همه ی زندگیش تويی سعی نکن همه ی زندگيت باشه

...چون يه روز مياد و بهت ميگه ازت مُتنفر اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش متنفربشي

----------------------------------------------

...کسی رو که دوستش داری آزادش بگذار ، اگر قسمت تو باشد برميگردد وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است

----------------------------------------------

.دستت رو بگذار روی قلبت، اين ساعت عمرت که داره تيک تيک ميکنه

... جالبه همونی که بهت زندگی ميده برات شمارش معکوس رو شروع کرده

----------------------------------------------

چرا وقتی ميخواهيم بريم تو رويا چشمامونو ميبنديم؟!

وقتی ميخواهيم گريه کنيم؟

وقتی ميخواهيم فکر کنيم؟

وقتی ميخواهيم تصور کنيم؟

....وقتی ميخواهيم کسی رو بوس کنيم؟

اين به اين دليل که قشنگ ترين چيزهای تو دنيا قابل ديدن نيستند

--------------------------------------------

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

وقتي آدم يك چيزي از كسي بخواد و اون طرف انجام نده . چندحالت مي تونه وجود داشته باشه
حالت اول : واقعا يادش رفته باشه
حالت دوم : وقت نداشته
توضيح حالت اول
يك چيزي ممكنه از ياد آدم بره چون اهميت نداره، اگه اهميت مي داشت (حتي يك ذره ) در عرض دو ماه خلاصه يادش مي اومد توضيح حالت دوموقت نداشتن يعني مشغله زياد داشتن ، يعني كار زياد داشتن. وقتي آدم وقت براي انجام كارهاش نداره اونا رو اولويت بندي مي كنه وهمه اينو خوب مي دونيم كه اولويت بندي بر اساس درجه اهميت هر چيز يا شخصي هست كه قراره كار رو براي اون انجام بديم پس وقتي يه كاري رو از كسي خواستي و اون بعد از گذشت دو ماه برات انجام نداد مطمئن باش كه براش خيلي بي ارزشي
. به همين سادگي درك اين مسئله انقدر سخت بود كه من بعد از اين همه مدت بايد مي فهميدم
-----------------------------------------------
.به دلایل شخصی حذف شد
---------------------------------
و اما بشنويم از گابريل گارسيا ماركز
بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد
هرگز لبخند را ترك نكن ‚ حتي وقتي ناراحتي چون هر كس امكان دارد عاشق لبخند تو شود
تو ممكن است در تمام دنيا فقط يكنفرباشي ، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي
هرگز وقتت را با كسي كه حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران
شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را ، به اين ترتيب وقتي او را يافتي بهتر مي تواني شكرگزار باشي
به چيزي كه گذشت غم مخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن
هميشه افرادي هستند كه تو را مي آزارند ، با اين حال همواره به ديگران اعتماد كن و فقط مواظب باش كه به كسي كه تو را آزرده دوباره اعتماد نكني

 

تفعل زديم

نوشته‌شده توسط nashenakhte

خدايا من ديونه رو عاقل كن

هميشه مي گن تنها كسي كه خبر نداره خواجه حافظ شيرازه ؛ ولي مال ما رو خواجه حافظ شيراز از همه بيشتر خبر داره
تو اين مدت خيلي مزاحم اين بزرگوار شديم
كه اگه نبود...

جمعه شب گذشته تفعل زذيم به اين شاعر عزيز

به سر جام جم آنگه نظر تواني كرد
كه خاك ميكده كحل يصر تواني كرد

مباش بي مي و مطرب كه زير طاق سپهر
بدين ترانه غم از دل بدر تواني كرد

گل مراد تو آنگاه نقاب بگشايد
كه خدمتش چو نسيمسحر تواني كرد

گدايي در ميخانه طرفه اكسيرست
گر اين عمل بكني خاك زر تواني كرد

به عزم مرحله عشق پيش نه قدمي
كه شود ها كني ار اين سفر تواني كرد

تو كز سراي طبيعت نمي روي بيرون
كجا به كوي طريقت سفر تواني كرد

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي
غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد

بيا كه چاره ذوق حضور و نظم امور
به فيض بخشي اهل نظر تواني كرد

ولي تو تا لب معشوق و جام مي مي خواهي
طمع مدار كه كار دگر تواني كرد

دلا ز نور هدايت گر آگهي يابي
چو شمع خنده زنان ترك سر تواني كرد

گر اين نصيحت شاهانه بشنوي حافظ
به شاهراه حقيقت گذر تواني كرد

 

عرضِ حال

نوشته‌شده توسط nashenakhte

اهل سرزمين گُلُ بلبلم
رؤياهامُ
آرزوهامُ
خاطره هامُ
!مصادره كردن
!دستِ راستم توقيفه
!نوكِ مدادم شكسته
يه خياط باشيِ ناشي
!با نخُ سوزن لبامُ دوخته
!اما هنوز زنده ام
!اگه نفس كشيدن،تنها معنيِ زنده بودن باشه
اگه زندگي
!همين جون دادنِ دم به دم باشه،هنوز زنده ام
يغما گلرويي

 

آهنگ ستاره ( شادمهر عقيلي) از آلبوم آدم و حوا
خوشا به حال اوني كه شاعر واسش اين شعرسروده
ايول جناب شاعر، دمت گرم، خدا بده شانس

به صورت يك كليپ كوتاه بريد از سايت ترانه ها برداريد

 

گفتگو با خدا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

خوابيده بودم؛
در خواب كتاب گذشته ام را باز كردم و روزهاي سپري شده عمرم را برگ به برگ مرور كردم . به هر روزي كه نگاه مي كردم ، در كنارش دو جفت جاي پا بود. يكي مال من و يكي مال خدا . جلوتر مي رفتم و روزهاي سپري شده ام را مي ديدم . خاطرات خوب ، خاطرات بد ، زيباييها ، لبخندها ، شيرينيها ، مصيبت ها، ... همه و همه را مي ديدم

اما ديدم در كنار بعضي برگها فقط يك جفت جاي پا است . نگاه كردم ، همه سخت ترين روزهاي زندگي ام بودند . روزهايي همراه با تلخي ها ، ترس ها ، درد ها، بيچارگي ها
با ناراحتي به خدا گفتم : «روز اول تو به من قول دادي كه هيچ گاه مرا تنها نمي گذاري . هيچ وقت مرا به حال خود رها نمي كني و من با اين اعتماد پذيرفتم كه زندگي كنم . چگونه ، چگونه در اين سخت ترين روزهاي زندگي توانستي مرا با رنج ها ، مصيبت ها و دردمندي ها تنها رها كني ؟ چگونه ؟»

خداوند مهربانانه مرا نگاه كرد . لبخندي زد و گفت : « فرزندم ! من به تو قول دادم كه همراهت خواهم بود . در شب و روز ، در تلخي و شادي ، در گرفتاري و خوشبختي
،من به قول خود وفا كردم
،هرگز تو را تنها نگذاشتم
،هرگز تو را رها نكردم
،حتي براي لحظه اي
«!!!آن جاي پا كه در آن روزهاي سخت مي بيني ، جاي پاي من است ، وقتي كه تو را به دوش كشيده بودم
از يك افسانه عاميانه برزيلي

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

بيچاره بلاگر از بس چرت و پرت نوشتم ديونه شده و زده به سرش
!اي بابا بلاگر صبور باش
اين كارا چيه مي كني؟
يه بار بيشتر هر پستي رو نفرست، خوب
اين وبلاگ به اندازه كافي اوضاعش خراب هست تو ديگه نابودش نكن
!تو يكي رو زخم ما نمك نپاش
!كوچيكتيم به خدا
با ما بساز

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

...افسوس که صداقت را معنا نمي کنند در عصر واژگان بي تحرک سياه و سرد و زمستاني
...افسوس که ما حالا بازيچه اي هستيم اسير دست بي مروت بي شهامتي دنيا
...افسوس که بي غيرتي اين عصر سياه و سرد به زودي دامن گيرمان خواهد شد
(ديري است که ديگر فرياد رسي نيست...؟( مارال.چ.ل

 

:آدمها مثل کتاب مي مونن

نوشته‌شده توسط nashenakhte

:آدمها مثل کتاب مي مونن
از روي بعضي ها بايد مشق نوشت
از روي بعضي ها بايد جريمه نوشت
بعضي ها را بايد نخونده انداخت دور
بعضي ها را بايد چند بار خوند تا معنيشون را بفهمي

 

عشق راهي است که من با سپاس در آن قدم ميگذارم

وقتي ما احساس انزوا و ياس خلا دروني ميکنيد يافتن کسي که به ما عشق بورزد در واقع راه حل اين مشکل نيست بلکه بايد تمام عشق خود را بدون هيچ گونه انتظاري نثار ديگري کنيم.بنا براين اين عشق به ما بر ميگردد و ديگري مجبور نيست که خود را تغيير دهد يا چيزي به ما ببخشد . قانون عشق ميگويد که شما مظهر عشق هستيد و وقتي عشق خود را بي ريا نثار ديگران کنيد به خود مي آموزيد که چه هستيد وغيره
(جرالد جامپولسکي( 12 درس عشق براي زندگي

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.به دلایل شخصی حذف شد
:حالا چند نكته كوچولو
كمتر در قيد اين باش كه چه كسي حق دارد .بيشتر در قيد اين باش كه چه چيزي حق است
در اولين نظر فريب نخور*ابراز شادماني را ياد بگير ، حتي اگر قلبا شاد نباشي
شرايط هر قدر هم وخيم باشد ، خونسرديت را حفظ كن

 

معتاد به تنهايي

نوشته‌شده توسط nashenakhte

شب به تاريكي خود معتاد است
من به تنهايي
تو نميداني
كه به تنهايي معتاد شدن
يعني چه ؟

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.آنکه باد می کارد طوفان درو می کند

. قانون روی میز است و عدالت زیر میز

 

دل

نوشته‌شده توسط nashenakhte

 

دعا در حق دوست زود باور

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نازنينم، نازنينم
چه دعا بهتر از اين:
خنده ات از ته دل!
گريه ات از سر شوق!
نبود هيچ غروبت غمگين!

 

شعري با صداي فريدون

نوشته‌شده توسط nashenakhte

گفتي بمون با من بمون گفتم مي مونم
گفتي با دلتنگي بخون گفتم مي خونم
گفتم كه مست و عاشقم ديوونه تو
هرشب خرابم گوشه مي خونه تو
گفتي ببندم ، عهد، با ياد تو بستم
تاج غرورم رو به زير پات شكستم
گفتي كه بايد عاشق و ديوونه باشم
...
.گفتي كه بايد خاطرم شرط تو باشه
راه خيال خسته ام عطر تو باشه
گفتي كه بر ياس تنت پيرهن بدوزم
چون شاپرك باشم كه از عشقت بسوزم
گفتي كه دستمو بگير، گفتم مي گيرم
گفتي كه از عشقم بمير، گفتم مي ميرم
گفتم و گريه كردم و پاي تو ساختم
اين دل سر به راهو آسون به تو باختم
گفتي بمون با من بمون گفتم مي مونم
گفتي با دلتنگي بخون گفتم مي خونم
چرا با اينكه مي دونم خطا كرده هنوز دلگرم اميدم كه برگرده
چرا با اينكه مي دونم خطا كرده هنوز دلگرم اميدم كه برگرده
گفتم و گريه كردم و پاي تو ساختم
اين دل سر به راهو آسون به تو باختم
گفتي بمون با من بمون گفتم مي مونم
گفتي با دلتنگي بخون گفتم مي خونم

 

(صادق هدايت (زخم ها

نوشته‌شده توسط nashenakhte

در زندگي زخم هايي هست
كه مثل خوره روح را آهسته و در انزوا مي خورد و مي تراشد
اين زخم ها را نمي شود به كسي اظهار كرد
چون عموما عادت دارند
كه اين درد هاي باور نكردني را جزو اتفاقات و پيش آمد هاي نادرو عجيب بشمارند

 

هميشه به ياد داشته باش
.افراد به تنهايي به جنايت هاي بزرگ دست نزده اند
.هميشه توده ها هستند كه جنايت هاي بزرگ را مرتكب مي شوند»
،چه در ميان مردم
هيچ فردي احساس نمي كند ؛
".من مسئول آن چيزي هستم كه در حال وقوع است "
فرد پيش از ارتكاب به جنايتي بار ها به پيامدهاي آن مي انديشد
چه مي كني؟
آيا درست است؟
آيا خود آگاه به تو اجازه مي دهد؟
.اما،نه وقتي جماعتي در ميان باشد
،و تو مي توانيدر ميان جمع پناه گيري
«.هرگز نخواهي فهميد كه تو نيز نقشي در جنايت داشته اي