عاقبت روزی خواهی فهمید
ناگفته هایم را
...
بر آنچه گذشت افسوس نمی خورم
و بر آنچه می آید نگران نیستم
که معتقدم دنیا انعکاس صداست
و تنها صداست که می ماند
امیدوارم تو نیز اینچنین بیاندیشی
یا برترش را
***********************
خوشا به حالش
فروغ را می گویم
...
ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم
...

ما اما
چون دو عابر بیگانه
بی تفاوت
از کنار هم می گذریم , در برابر هم می ایستیم , گاه خیره می شویم
همانند انسان های در حال عبور از پیاده رو یک خیابان شلوغ که گاهی احساس می کنند ؛ فقط احساس می کنند که شخصی که گذشت آشنا بود؟ کی دیده بودمش؟ کجا؟ بگذیم !اهمیت ندارد !! وگرنه خاطرم می ماند
به همین راحتی



احتمالا تا اول بهمن ماه اینجا چیزی نمی نویسم . علتش هم اینه که تا ساعت دو ظهر اداره هستم بعد از اون هم دانشگاه تا ساعت شش و هفت بعدش هم باید درس بخونم . تا کمتر از سه هفته دیگه باید کنکور بدم اما اصلا آمادگیش رو ندارم و این مریضیه مادر بزرگ و برادرم هم شد بلای نازل شده از آسمون . هرچند مزیتهایی هم داشت مثلا گفتگوی تلفنی که با حامد – پسر داییم – داشتم

البته این روز ها یه چیز دیگه هم عذابم می ده , اون هم جدا شدن از استاد محبوبم اقای .... – استاد سیستم عامل – هست . می خوام تو این مدت باقی مانده از حداقل وقت حداکثر استفاده رو ببرم و تمام سوال هام رو بپرسم و این کار نیاز به خوندن مطالب جدید داره
یه اتفاق بامزه هم رخ داده
من به همین استاد گفتم
بلد نیستم منو راهنمایی کنیدasp.net
ایشون هم گفتند چشم جلسه بعدی برات می آورم .
...
جلسه بعد یادشون رفت
ایشون : یادم رفت این دفعه ایمبلی , پیغامی چیزی بزن که فراموش نکنم
من : به همون آی دی ... که ترم قبل داده بودین
ایشون : آره همون عجیت غریبه
من : اس ام اس بزنم چطوره ؟
.ایشون : این دیگهخیلی خوبه .شب قبلی که با من کلاس دارید این کار رو بکنید تا من براتون بیارم
چند روز بعد تو حیاط دانشگاه
!!من : سلام استاد - به یاد جمله معروف سلام درویش بی سبب نیست می افتم
ایشون: سلام
.من : آوردین
ایشون:چی رو ؟
من : دیشب ... هنوز جملم رو تمام نکرده بودم که
ایشون:آها اون پیغام رو شما فرستاده بودین؟
من : بله
.ایشون: اسمتون نبود من هرچی فکر کردم یادم نیومد قرار بوده برای کی و کجا کتاب بیاورم
!!!!!!من : اولش یادم رفت بعد که دکمه ارشال رو زدم دیگه روم نشد فکرکردم اون موقع شب شاید خواب باشید
.ایشون:نه بابا اون موقع تازه از کلاس بر می گردم
ایشون : دوباره اس ام اس بزنید اما این دفعه اسمتون رو فرامش نکنید
.من : چشم
چند روز بعد بازم حیاط دانشگاه
من : سلام یادتون که موند نه ؟
ایشون : نه یادم رفت
من : ( در حالت ناباوری) جدی؟ راست می گین؟
ایشون : نه این دفعه پشت دستم رو داغ کردم که یادم نره
من : مرسی
ایشون : خواهش می کنم

بعد از ظهر همون روز خونه پشت کامپیوتر
حاوی اطلاعات رو یاز میکنم cd
خشکم زده , استاد ورداشته دو تا کتاب به زبان اصلی برام اورده, در حالی که من ترجمم اصلا خوب نیست این بنده خدا به هوای ترجمه ای که ترم پیش براش کردم بوده . در حالی که من اونو برای پسر داییم میل کرده بودم اونم با مترجم پارس کمرش رو شکوند بعد دوباره برای من میلش کرد منم فقط جمله بندی هاش رو اصلاح کردم دو روز روش وقت گذاشتم . اونوقت این بنده خدا فکر کرده من آخر ترجمه ام برداشته دوتا کتاب تخصصی به زبان اصلی برام آورده