روز نوشت
نوشتهشده توسط nashenakhte
صبح از سرویس جا موندم بیست دقیقه دیر رفتم سرکار خوشبختانه مسئول قسمت ما هم نیومده بود چراکه درگیرکارهای نمایشگاهه . امروز دو نفر از اعضاء گروه اختاپوس ( یعنی حراست محترم اداره ) اومدن قسمت ما , چه شکل هایی !! پر از ریش پشم این چند وقت انقدر ریش و پشم دیدم که حالم از هر چی ریشه به هم می خوره
ساعت 2.15 دقیقه راه افتادیم به سمت کتابخانه . جای شما خالی یکی از همکلاسی ها روتوی کتابخانه زیارت کردیم
از کتابخانه سوار خط 12 شدیم که خانومی با دختر کوچولوش کنارم نشسته بود . قبل از یه چهار راه راننده نگه داشت و مسافرها سر ایستگاهشون پیاده شدن بعد هم راه افتاد که چراغ قرمز شد راننده ترمز زد , خانومه از ته اتوبوس اومد جلو گفت :( اقای راننده قربونت یه ترمز بزن !!! دوباره گفت آقای راننده قربونت یه ترمز بزن !!!همه زده بودن زیر خنده , آخه راننده بیچاره پشت چراغ قرمز ایستاده بود .خلاصه جمعیت حالیش کردن اگه می خوای پیاده شی بگو در رو واکنه .خانومه گفت آقا در رو واکن ,راننده محل نداد .خانومه گفت اگه در رو وا کنی ثواب می کنی انگار که رفتی کربلا . این دفعه دیگه همه منفجر شدن خلاصه چراغ سبز شد و راننده بعد از چهار راه نگه داشت و ماجرا ختم به خیر شد .
امروز از کتابخونه 5 تاسی دی با یک کتاب گرفتم . کیه که بخونه
دیروز عمو جونم اومده بود من دیدمش فکر کنین چقدر؟ اندازه یک روبوسی و چند دقیقه توی بغلش بودن همین !!.چون رفتم نهار بخورم ( ظهرها ساعت سه می رسم خونه و همه نهار خوردن ) وقتی برگشتم بابا خوابیده بود عمو هم دراز کشیده بود و فیلم نگاه می کرد فقط سرش و بازوهاش و نصفی از سینش رو دیدم اومدم تو اتاق خودم دراز کشیدم که استراحت کنم خوابم برد وقتی بیدار شدم عمو و بقیه حاضر شده بودن که برن خونه عمه ,سر و صداشون رو از توی پارکینگ می شنیدم . عمو رفت تا سال دیگه که بهش مرخصی بدن و من بتونم یه باردیگه عمو جونم رو ببینم . عمو دوست دارم ایندفعه حتی نتوتستم بهت بگم دوست دارم ولی اینجا می نویسم , دوست دارم- خیییییلی دوست دارم
از کتابخانه سوار خط 12 شدیم که خانومی با دختر کوچولوش کنارم نشسته بود . قبل از یه چهار راه راننده نگه داشت و مسافرها سر ایستگاهشون پیاده شدن بعد هم راه افتاد که چراغ قرمز شد راننده ترمز زد , خانومه از ته اتوبوس اومد جلو گفت :( اقای راننده قربونت یه ترمز بزن !!! دوباره گفت آقای راننده قربونت یه ترمز بزن !!!همه زده بودن زیر خنده , آخه راننده بیچاره پشت چراغ قرمز ایستاده بود .خلاصه جمعیت حالیش کردن اگه می خوای پیاده شی بگو در رو واکنه .خانومه گفت آقا در رو واکن ,راننده محل نداد .خانومه گفت اگه در رو وا کنی ثواب می کنی انگار که رفتی کربلا . این دفعه دیگه همه منفجر شدن خلاصه چراغ سبز شد و راننده بعد از چهار راه نگه داشت و ماجرا ختم به خیر شد .
امروز از کتابخونه 5 تاسی دی با یک کتاب گرفتم . کیه که بخونه
دیروز عمو جونم اومده بود من دیدمش فکر کنین چقدر؟ اندازه یک روبوسی و چند دقیقه توی بغلش بودن همین !!.چون رفتم نهار بخورم ( ظهرها ساعت سه می رسم خونه و همه نهار خوردن ) وقتی برگشتم بابا خوابیده بود عمو هم دراز کشیده بود و فیلم نگاه می کرد فقط سرش و بازوهاش و نصفی از سینش رو دیدم اومدم تو اتاق خودم دراز کشیدم که استراحت کنم خوابم برد وقتی بیدار شدم عمو و بقیه حاضر شده بودن که برن خونه عمه ,سر و صداشون رو از توی پارکینگ می شنیدم . عمو رفت تا سال دیگه که بهش مرخصی بدن و من بتونم یه باردیگه عمو جونم رو ببینم . عمو دوست دارم ایندفعه حتی نتوتستم بهت بگم دوست دارم ولی اینجا می نویسم , دوست دارم- خیییییلی دوست دارم
این اهنگ رو تقدی می کنم به عموم و همه اونهایی که دوسشون دارم و دوسم دارن حتی اونی که نمی شناسمش
تو محشری از امید
0 پاسخ به روز نوشت
نظر شما چیست؟