افسانه هاي محبت

غيبت يا فرار از مدرسه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

پنج شنبه است
باز هم مدرسه نرفت
اين چهارمين يا پنجمين پنج شنبه متوالي است كه غايب مي شود .
خود خواه شده
واقعا از اين حالت هايش مي ترسم و مضطرب از سرانجام كار
**
سه پنج شنبه از رفتن فواد، پسر همساده ، كه سه سال از سيزده سال عمرش رو با درد و تب سرطان سر كرده بود؛ گذشت
بارون مي اومد اون رفت
بارون بند اومده ،اون برنگشته
**
باز هم زنستان باز نمي شود !

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte
 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

چند بار نوشتم پريد
يكي كه خيلي دوسش دارم داره ديونه ام مي كنه (منظور برادرمه ) تو سن بلوغه ، رفتارش ديوانه كننده شده
سه روز به عيد و سه روزبعدش عملا جرات رفتن به سمت كتابخانه حرم رو ندارم (ترافيك ، جمعيت ، جيب برها و ..)نتيجه اينكه رفتم
پارك ملت ، مجتمع فرهنگي امام رضا (ع) جاي خيلي خوبيه - به بچه هاي ساكن مشهد توصيه مي كنم حتما يك بار هم كه شده به اين مجموعه بريد - اين هم يه عكس از شماره اتاق ها

 

حسادت هاي مردانه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

حسادت هاي مردانه
دوروز پيش رفتم مجتمع ، امتحان متان ترم دوره اول MCSE داشتم ،رفتم آموزش تا بقيه شهريه همين دوره رو پرداخت كنم و انصراف بدم از بقيه دوره چون نتايج آزمون سراسري اعلام شده و من قبول شدم ،
مجتمع چهار طبقه است كه سه طبقه آن مربوط به آموزش است و طبقه چهارم صاحبخانه زندگي مي كند .
وارد آموزش كه شدم پسر صاحبخانه را ديدم
من : سلام آقاي ...
ايشون : سلام
من : خوبيد خواهرتون چطورن ؟
ايشون : مرسي ممنون
مسئول آموزش : خانم ناشناخته به آقاي ...بگيد كه دوره MCSE مشكل نيست
من : اتفاقا چرا تمامش به زتان اصلي بايد زبانتون قوي باشه ...
ايشون : ديروز با بچه هاي دوره ICDLخداحافظي مي كرديم بچه ها گريه مي كردن !!!
ورود استاد ي كه باهاش امتحان داشتم
من : مي دونيد آقاي ...تا نيم ساعت ديگه اشك من هم در مياد ( اشاره به استاد و برگه هاي امتحاني)
استاد :خانم ناشناخته برو پايين
من :بله استاد اما چند تا سوال اشانتيون بديد
خودكارش رو در اورد به نشانه علامت منفي كه برو پايين
من :خداحافظ استاد و مسئول آموزش و آقاي ...
استاد : ناشناخته برو پايين
حالا دارم مي رم مي خوام خداحافظي كنم مگه اجازه مي ده
آدم حسود ضد زن نه خودش رابطه خوبي با خانم ها داره نه اجازه مي ده دونفركه تازه با خواهرش دوستم (اونم تو آموزش ) يه صحبت كوچولو بكنم
فعلا تا اينجا رو داشته باشين چون تعليم رانندگي دارم تا بعدا ادامه ماجرا هاي اون روز رو بنويسم

 

نيمه شعبان

نوشته‌شده توسط nashenakhte

عيد بر منتظران مبارك

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

برگ ها زير پام له مي شن

حرف ها توي ذهنم

كلاس mcsaهمچنان به قوت خودش باقي است

نتايج اعلام شد و من قبول نشدم بلكه مليحه قبول شده خودش وقتي شنيد از تعجب شاخ در آورد چه برسه به بقيه!!!

 

همش كلاس

نوشته‌شده توسط nashenakhte

ساعت كلاسم خيلي بد موقع است .فردا امتحان دارم دو تا اوليش ساعت 11 بعدي ساعت 1 بعد از اون بايد تمام مسير رو برگردم خونه و برم آموزشگاه رانندگي از ساعت 3 تا 5 بعدش دوباره از همون جا راه بيفتم برگردم محل آموزشگاه كه صبح امتحان دادم كلاس MCSEرو شركت كنم بعدش يك جنازه اون موقع شب برمي گرده خونه .

 

روزانه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

پنج شنبه گذشته رفتيم سبزوار . بابا و مامان از ما زود تر رفته بودند و ما با اتوبوس رفتيم و راننده انقدر حرف هاي با مزه مي زد كه ما تا رسيدن به مقصد از خنده روده بر شديماز فردا مي رم سر كار خدا به خير كنه چون از ساعت 7 شروع مي شه و 2 ظهر اتمامشه ، علاوه بر اينكه يك ساعت بيشتر مسير رفت و آمدم هستش .تازه كلاس MCSAهم شركنت كردم كه روز در ميان بايد اونجا هم برم ، بگذريم از آموزش رانندگي كه از هفته آينده شروع مي شه حالا من چكار كنم ؟

 

روزانه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

فواد مريضه از شدت درد گريه مي كنه صداش از طبقه سوم آپارتمان مياد خونه ما كه طبقه اول هستيم .
طفلي خيلي درد مي كشه الهي خدا شفاش بده .
چهار شنبه پيش كارهاي نامه رو انجام دادم و تحويل مسئول آموزش استان دادم اما تا يك شنبه كه خودم نرفتم شماره نخورد ! امان از كارهاي اداري دعا كنين اعتراضم نتيجه بده و من به حقم برسم
اون همكلاسي پرو كتابم رو ترم اول كه رياضيش رو افتاد ازم خواست ، هنوز هم پس نياورده زنگ مي زنم خونشون مامانش مي گه:« فلاني شماله خونه، مادر شوهرش. ديگه نمياد، اونجا داره درس مي خونه با شوهرش، انشاءالله مي خواد كارشناسي بگيره، دخترم شركت زده !!!ا از عجايب اينجا نون نداشت بخوره حالا از صدقه سر ديگرون كه براش شركت زدن مي گه دخترم شركت زده همچين هم مي گه كه هر كي ندونه فكر مي كنه حتما مايكروسافته يا چيزي بالاتر از اون

 

خوش خبري

نوشته‌شده توسط nashenakhte

پنج شنبه گذشته حاجي نامه ما رو دستي برد تهران .
دوشنبه از اونجا زنگ زدن همچين به دست و پا افتاده بودن كه نگو
انگار داره به يه جاهايي مي رسه

 

روزانگي

نوشته‌شده توسط nashenakhte

پنج شنبه شب رفتيم شنبه صبح برگشتيم . خوش گذشت
يك شنبه شب خاله اومد .
دوشنبه زنگ زدم دانشگاه گفتم اگه به شكايت من رسيدگي نشه به ديوان عدالت اداري مي فرستم . بعد به واحد استان زنگ زدم . جناب رئيس شخصا منوراهنمايي كرد و همين پيشنهاد رو به من داد .
عصر تولد داداشم بود . خيلي خيلي خوش گذشت . شب هم عمو جان با خانمش خونه ما اومد
سه شنبه عصر خاله از شهرستان زنگ زد ؛ گفت: دايي بزرگ مامان فوت كرده و فردا خاك سپاري هستش
چهارشنبه همه رفتن شهرستان قرار بود من هم برم اما بايد بمونم از دو تا ني ني كوچولوي خونه مراقبت كنم هيكل هاي گنده هنوز مراقب مي خوان حالا هم دارم اين ها رو مي نويسم
راستي رفتيم شهرستان از عمه شنيدم جان داره خونه مي سازه باعث خوشحاليه

 

روزانه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

اين تابستان خيلي خوب شروع نشد
من دنبال حقم هستم ، حتي اگه كار به جناب رئيس جمهور كشيده بشه ، من بايد حقم رو بگيرم
اينو گفتم كه فردا اگه محمود جون توي سخنراني هاش از يه ناشناخته كَنه اسم برد تعجب نكنيد.

عموي عزيزم اومده و من غرق شادي ام .

شايد پنج شنبه جمعه بريم شهرستان ديدن اون و پدربزرگ و مادر بزرگ ، اگه خاطرتون باشه پارسال همين حوالي بود كه عموم اومد خونمون و ....
بعد يك سال دوباره مرخصي بهش دادن ؛ حالا اومده ديدن ما و فرار از گرماي وحشتناك جنوب

 

تموم شد

نوشته‌شده توسط nashenakhte

اشتباه نكنين!
پروژه ام تموم شد ، نه اين وبلاگ

 

هوا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

هوا انقدر خوب شده كه نگو
صبح امروز و ديروز بارون اومد ، حسابش رو بكنيد چه هواي مطبوعي !
سرمنم يك ذره خلوت تر شده
صفحه كليد هم به سلامتي درست شد.
اين دو روزي كه گذشت هوا واقعا عالي بود بر خلاف روزهاي قبلش كه از شدت گرما مثل بستني آب شده ، شده بوديم

 

زهرا دوباره متولد شد.

نوشته‌شده توسط nashenakhte

اسفند زاييد،
ارديبهشت سوخت ،
خرداد اوج گرفت،
به ديدار حق رفت
جايي كه سه ماه قبل مادرش رفت و
. دوسال قبل تر برادزش
امروز صبح بين 7 و 8 صبح درحالي كه اكثر مردم روز تازه اي رو آغاز كردند دوست 25 ساله ما زندگي تازه اي رو آغاز كرد ، به دختر ِسه ماهه اي فكر مي كنم كه دو ماه بيشتر مادر نداشت ، به پسر كوچكي كه سه ماه ديگر بدون مادر براي اولين بار به مدرسه خواهد رفت و چشم در دشتان مادران و كودكان همكلاس خويش خواهد بود.
صادق جان ، شقايق جان تسليت مي گويم .
به اين اميد كه آخرين غمتان باشد.

دوستمون دچار 82%سوختگي از نوع درجه 1-2و 3 شده بود

 

شوهر عمه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

شوهر عمم اومده بود ؛ خونه شبيه ديونه خونه بود نمي دونم چطوري تمميزش كردم .بنده خدا شكه شده بود ولي چيزي نگفت .قول داد هفته ديگه با عمه اينا بياد خونمون . من خيلي دلم براشون تنگ شده

 

سيستم با احساس براي نشستنAnima Causa

نوشته‌شده توسط nashenakhte


اين سيستم جالب براي استراحت و نشستن از 120 توپ كشدار و فنري كه با پارچه روكشي شده اند تشكيل شده است. كه همراه با شما در محيط حركت ميكند يك حالتي كه با آن يك سيستم احساسي به گفته طراحان آن داده است. اين سيستم با الهام از ساختار مولكولي طراحي و توليد شده و در حالتهاي بيشماري مي تواند باشد . يعني قابليت آن را دارد كه به اشكال مختلف در آيد . ميتوانيد از آن به عنوان رختخواب ، مبل و صندلي استفاده كنيد. رنگها و نحوه طراحي اين مدل از سيستمهاي راحتي بسيار جذاب و زيبا است.

 

آرامش بعد از طوفان

نوشته‌شده توسط nashenakhte

سلام
برگشتم , تو اپن مدت که نبودم خپلی اتفاق ها داشت می افتاد که ترجپح دادم اپنجا نوشته نشه اما الان تقریبا همه چپز به حالت قبلی خودش برگشته !!! خنده داره نه ؟؟ مثل آرامش بعد از طوفان

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

عید همه مبارک
امیدوارم سال خوبی داشته باشیم

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نمی دونم چی میشه ؟
برام دعا کنید عاقلانه تصمیم بگیرم

 

وقتي كه اعتماد من از ريسمان سست عدالت آويزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ هاي مرا تكه تكه مي كردند
وقتي كه چشم هاي كودكانه عشق مرا
با دستمال تيره قانون مي بستند
و از شقيقه هاي مضطرب آرزوي من
فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد
وقتي كه زندگي من ديگر
چيزي نبود هيچ چيز بجز تيك تاك ساعت ديواري
دريافتم بايد بايد بايد
ديوانه وار دوست بدارم
يك پنجره براي من كافيست
يك پنجره به لحظه ي آگاهي و نگاه و سكوت
اكنون نهال گردو
آن قدر قد كشيده كه ديوار رابراي برگهاي جوانش
.....معني كند
***********
و حقیقت این است که درس نخوانده ام
و حقیقت این است که اعتماد ندارم
و حقیقت این است که می ترسم
و حقیقت این است که خیلیچ یزها گنگ و نامفهوم در برابرم ایستاده
و حقیقت این است که......

 

دروغ

نوشته‌شده توسط nashenakhte


آنگاه كه انساني دروغ مي گويد
بخشي از جهان را به قتل مي رساند
اين ها مرگ هاي كمرنگي هستندكه
انسان ها به اشتباه زندگي مي خوانند
***
کسی می تونه راهنمایی کنه و بگه امیدیه چقدر با اهواز فاصله داره ؟
اصلا چطور شهری هست ؟
امکاناتش در چه سطحیه ؟
چند تا دانشگاه داره ؟ می گن دوتا اما من تو دفترچه های کنکور اسمشون رو نمی بینم
نزدیککترین دانشگاه ها به اون جا کدوم هایند ؟
می شه نقشه ای از شهر امیدیه رو تو اینترنت پیدا کرد ؟
و خلاصه اگه سایتی راجع به اهواز یا امیدیه می شناسید لینکش رو بدین

 

مریضی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

مریض بودم .خیلی خیلی بد بود . دو تا آمپول خوردم , چرک خشک کن هم هنوز می خورم اما فایده نداره هنوز هم حالم خرابه
نتایج دانشگاه هم اعلام شد من قبول نشدم
نتایج سهمیه شاگرد ممتاز هم اعلام شد من نبودم و همکلاسیم این شانس رو بدست آورد (از کل دانشگاه ما همون یک نفر انتخاب شد ).و
خلاصه هم مریض جسمی بودم هم کلی حالم گرفته شده
یه خبر های دیگه هم هست که اگه جدی بشه می نویسم

 

درگیری!!!!

نوشته‌شده توسط nashenakhte

درگیر کارهای مسابقاتم
اصلا فرصت سر خاراندن ندارم
تو همین اوضاع یه آزمون هفت مرحله ای هم شرکت کردم , که دیگه واسه هیچی وقت باقی نگذاشته

 


. یکی سر خلق را به بند می کشد
رفیقش جیب او را خالی می کند
و
شریک سومشان,در گوشش آهسته و مهربان و از زبان خدا زمزمه
! می کند که :صبر کن,برادر
اندرون از طعام خالی دار
گرسنگی ات را سرمایه ی بخشش گناهانت کن
سر و کار اینها همه به قیامت
در عوض این ها آخرتشان خراب است


علی شریعتی

 

عاشورا

نوشته‌شده توسط nashenakhte

عاشورا و تاسوعای حسینی بر دوستاران آن اما تسلیت باد
این مطلب از وبلاگ گل پسر هستش
پ.ن
این مطلب از وبلاگ گل امید هستش نه گل پسر فقط اشتباه نایپی بود , امیدوارم آقا وحید ببخشه

 

شباهت من و شمع

نوشته‌شده توسط nashenakhte

وقتی نگاهم می کنن ذوب می شم !!!!

 

دو سال تمام شد

نوشته‌شده توسط nashenakhte

هر سلامی یه خداحافظی در پی درداره !!
ما دلمون نیومد از هم خدافظی کنیم
دو سال با هم بودیم
با هم خوش بودیم
هم دیگه رو اذیت کردیم
با هم خندیدیم
به هم خندیدیم
و ...
امروز آخرین امتحان رو دادیم و همه چیز تموم شد
حالا بعضی ها
سربازی می رن
خونه شوهر می رن
یه شهر دیگه می رن
....
الهی همه عاقبت به خیر بشن
این روز آخری کار خودمو کردم . استاد سیستم عامل رو راضی کردم که باهاش عکس بگیرم , آخه خیلی دوسش دارم

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

عشق توی این دوره و زمونه یعنی چه ؟

شر و ور

پس چه طوره که می گن فلانی عاشق شده ؟

خب بگن .منظورشون اینه که چشماش داره آلبالو گیلاس می چینه و زده به سرش و الا عشق کدومه.گشنگی
نکشیده که عاشقی یادش بره!!!

یعنی آدمای گشنه عاشق نمی شن ؟

بابا دلت خوشه ها. وقتی دلت داره ضعف میره حالا گیرم که حوری بهشتی کنارت باشه همه جا را
نون می بینی!!

کسی که سیره چی ؟

اونم از سیری زده به سرش و هی می گه امواج آبی دریا و دشتهای زیبا و گل و بلبل و........

این که نشد با این حساب توی دنیا خیلی ها زده به سرشون !

یه جورایی!

حالا کدوم وفادارترن دخترا یا پسرا ؟

از لیلی و مجنون بگم یا بچه های حالا ؟

از هر دو.

بر عکس مجنون که فکر قیافه نبود حالا فقط فکر<قیافه> و <تریپ> هستن و عمرا" مثه لیلی و مجنون
تا آخرش وفادار بمونن. هر چند لیلی هم که می گفت عاشقه اولش با یکی دیگه ازدواج کرد و آخر سر
اومد سر نعش مجنون ! نتیجه اینکه مجنون وفادارتر بود ولی اکثر پسرای این دوره و زمونه اگه لیلی
بمیره میرن سراغ شیرین !!!!!!!!!

ولی پدر لیلی مجبورش کرد که با یکی دیگه ازدواج کنه خودش که نمی خواست.

ولی می تونست مقاومت کنه.

چطوری ؟

خودشو می کشت !

عجب راه حلی ! نظرت درباره ی این شعر چیه : (عاشقان را بگذارید بنالند همه / مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید.)

عمرا" منظورش عاشقای آب دوغ خیاری حالا باشه که کارت پستالشون یک قلب سرخه که یک تیر از وسطش رد شده ! این منظورش عاشقاییه که برای خدا بی تابی میکنن .

این شعر چی ؟ (عشق یعنی انتظار و انتظار...عشق یعنی هر چه بینی عکس یار....)

بابا بی خیال این که شد نهی نهی فیلمای هندی.......آدم نباس اینقدر ها هم خودش را خار کنه. همینا زن ذلیلای آینده ن !

نظرت درباره ی فیلمای عاشقونه چیه ؟

خوشم نمی یاد. اکثرا"یک مرد روانیو با چند تا آواز و یه ساز و یه وسیله قتاله قاطی می کنن و........

چرا میگن عاشق غمگینه ؟

چه می دونم.چون یا آهنگ های غمگین گوش می دن یا هی آبغوره می گیرن !

آیا عاشق بیشتر توی خیال زندگی می کنه ؟

دقیقا". مثلا" دختره طرف یه تریپ معمولی داره توی خیال براد پیت می بینش. پسره هم همین طور. برای همینه که می گم چشماشون آلبالو گیلاس می چینه دیگه !!!

 

عشق آهو

نوشته‌شده توسط nashenakhte

این ها رو یه روزی و روزگاری از گروه ترانه ها دریافت کردم و نویسندش این آدرس رو داده بود
اهو خيلي خوشگل بود . يک روز يک پري سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟
آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش
پري آرزوي آهو رو برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد

شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند
حاکم پرسيد : علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم, اين خيلي خره
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: شوخي سرش نميشه, تا براش عشوه ميام جفتک مي اندازه
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: آبروم پيش همه رفته , همه ميگن شوهرم حماله
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عين طويله است
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چي ازش مي پرسم مثل خر بهم نگاه مي کنه
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: تا بهش يه چيز مي گم صداش رو بلند مي کنه و عرعر مي کنه
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: از من خوشش نمي آد, همه اش ميگه لاغر مردني , تو مثل مانکن ها مي موني
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟
الاغ گفت: آره
حاکم گفت: چرا اين کارها رو مي کني ؟
الاغ گفت: واسه اينکه من خرم
حاکم فکري کرد و گفت: خب خره ديگه چي کارش ميشه کرد
نتيجه گيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت کنيد
نتيجه گيري عاشقانه : مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي شويد عشق چشم هايتان را کور نکند

البته این پیت رو چهار بار فرستادم اما انگار دفعه چهارم که موفق شده بود م فقط یک خط از اون دیده میشده و ممنون از آقا وحید که بهم اطلاع دادند

 

تشریح

نوشته‌شده توسط nashenakhte

امروز دوم محرم است
از همه کسایی که به دو پست قبلی جواب دادن متشکرم و همون جا نیز جوابی دادم
و ممنون از تمام کسایی که نظرشون رو در این رابطه گفتند و منو راهنمایی کردند و نوشته انوش که خیلی مفید بود و پیشنهاد می کنم همه حتی اونهایی که متاهل هستند نیز بخوننش
و آقا مهرداد عزیز بله من نامرد ( یعنی دختر هستم ) ولی سوالم اینه که مگه پسر ها چه جوری مینویسن و فرقشون با نوشته های دختر ها چیه ؟؟ آخه از وقتی که یادم میاید بیشتر دوستان من پسر بوده اند (البته نه دوست پسر با اون معنایی که فعلا تو جامعه مرسوم شده ) من دوستان دختر زیادی هم دارم ولی با پسرها سازگارترم واین شامل دوستانم تو همین دانشکده کوچیک نیز میشه و شاید یکی از دلایلی که من از تلفن خواهر همکلاسیم شکه شدم نیز همین بود
پ.ن 2
دیشب خواب دیدم ساده دل و باسیاست اومدن تو یه کلاسی که من توش تنها بودم و می خواستن منو اذیت کنن من به ساده دل گفتم در و باز کن اون نکرد من گفتم جیغ میکشم گفت بکش . هرچی جیغ کشیدم فایده نداشت تا این که از صدای جیغ خودم بیدار شدم
ساده دل آدم بدی نیست .نمی دونم چرا تو خواب منو انقدر ترسوند
پ.ن 3
جدا از کاری که دارم انجام می دم متاسفم اما مجبورم
قسمت هایی از این پست رو حذف کردم , شرمنده اما دلیلش برای خودم مهمه و بیشتر به خاطر همکلاسیمه تا خودم

 

« فردا »

نوشته‌شده توسط nashenakhte

ديروز ما زندگي را به بازي گرفتيم
...امروز،اوما را
فردا؟
.: قيصر امين پور:.
از پنج شنبه که خواهر همکلاسیم به تلفن همراهم زنگ زد و شماره خونه رو خواست و گفت : برای امر خیره , من درسته دیوانه شدم نمی تونم درس بخونم امتحان شبکه های اطلاع رسانی رو به هر ننگیتی بود دادم ولی امتحان اصول رو گند زدم , سه نمره رو اصلا بلد نبودم و همش چرت وپرت نوشتم , نمی دونم استاد چطوری تصحیح می کنه ؟ ولی خدا رحم کنه اصلا دلم نمی خواد که معدلم بیاد پایین ؛
تازه حالا بعد دوسال دارم میفهمم دلیل خیلی از رفتارهای همین جناب همکلاسیم رو , عجب گاگولی بودم من که تا روزی خواهرش زنگ نزد نفهمیدم . البته متوجه شده بودم که این ترم خیلی مهربون شده اما نمی دونسم چرا

 

نوشته‌شده توسط nashenakhte

«معیار های ازدواج چیه؟ «البته به نظر شما

 

امتحان

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نتیجه امتحان میان ترم رو یک شب قبل از امتحان پایان ترم زدن تو سایت «واقعا متشکریم استاد»درس شبکه میان ترم 91 از 100.همون امتحانی که یک هفته تمام تو بیمارستان بودم و همون جا تو اتاق پرستاری و یا لحظاتی که مادربزرگ خوابش می برد درس می خوندم.در حال حاضر به خاطر شروع شدن امتحان ها و جو گرفتگی من این مکان به طور نامرتب آپ خواهد شد
راستی امروز امتحان شبکه دادم هی بد نبود یعنی تقریبا خوب بود
روز جمعه هم کنکور برگزار شد که با تاسف بسیار توی سوال های ریاضی مثل ...تو گل گیر افتاده بودم . بعد جلسه همه می گفتن سخت بوده . بیرجندیه می گفت سوال سی وسه اختصاصی بوده که گفتن وقت تمامه ولوازم بهداشتیه می گفت ساعت 11.30 دیده بلد نیست جواب بده از جلسه اومده بیرون با این حساب اگه راست گفته باشن وضعیت من خیلی هم بد نبوده تنها مشکل اینجاست که فقط یک شهر انتخاب کردم چون تحمل غربت رو ندارم

 

هفت ویژگی افراد شاد

نوشته‌شده توسط nashenakhte

.این هم از ویژگیه افراد شاد
شما از کدوم دسته اید؟؟
آیا تا به حال دقت کرده اید که بعضی افراد بدون توجه به مسائل و مشکلات , چقدر در سر زندگی و شاد بودن توانا هستند؟ تحقیقات نشان می دهد این حالت ذاتی یا خدادادی نیست بلکه یک مهرت است که این افراد ان را در خود پرورش داده اند . شما هم اگر بخواهید می توانید این مهارت را کسب کنید و زندگی خود را لبریز از شادی ونشاط سازید
.!!!اشخاص شاد با زندگی همراهی می کنند
هر کسی تقدیری در زندگی دارد و این به عهده خودش است که با قسمت خود بجنگد یا با آن همکاری کند اما ایا این حرف به این معنی است که فرد باید دراز بکشد و بگذارد زندگی روند خود را طی کند؟
مسلما نه! در عوض می تواند روشی در پیش گیرد که به بهترین وجه ممکن با مسایل مواجه شود و حداکثر تلاش خود را در این زمینه نشان دهد در ان صورت متوجه راه های جدیدی می شود و با کشف آن ها انرژی تازه ای کسب می کند . زندگی می خواهد شخص , تقدیر و سر نوشت خود را بفهمد آیا ترجیح نمی دهید به جای جنگ با زندگی کنار بیایید؟
.اشخاص شاد فقط مثبت نمی اندیشند بلکه مثبت عمل می کنند
مثبت اندیشی مسلما جای خودش را دارد. برای شاد بودن باید افکار خود را عوض کنید. اما منتظر از راه رسیدن احساسات نباشید. اشخاص دارای قدرت کنترل مستقیم بر چگونه عمل کردن و چگونه اندیشیدن خود هستند اگر می خواهید شخص شادتری باشید , شادمانه تر عمل کنید. اگر می خواهید شخص مهربان تر و با عاطفه ترعمل کنید. اگر می خواهید منش دوستاه تری داشته باشید دوستانه تر عمل کنید احساسات پس از عمل کردن از راه می رسند
.اشخاص شاد آن چه را که احتیاج دارند طلب می کنند
.همان طور که نعمت ها معمولا از آسمان به زمین نمی افتند, از شکایت کردن نیز چیزی عاید اشخاص نمی شود اگر به ظرب المثل هر چه بکارید همان را درو می کنید اعتقاد دارید پس به جای شکایت کردن به دنبال خواسته های خود بروید. این اتخاب شماست. میتوانید به همین رویه ادامه بدهید, دیگران را متهم کنید و همچنان چیزی عایدتان نشود یا می توانید خیلی راحت آن چه را که خواهید طلب کنید
.اشخاص شاد مشتاق تغییر هستند
ثابت ماندن و تغییر نکردن مخالف همه قوانین طبیعت است . اگر تلاش کنید که ثابت اتفاق بیفتید, در این صورت همیشه ناراحت خواهید بود اگر اجازه بدهید ترس از تغییر کردن شما را متوقف سازد , با محروم شدن از خواسته های خود موافق هستید شما می توانید بر این باور باشید که تغییر باعث آزار اشخاص می شود و در مقابل آن مقاومت به خرج دهید. یا درعوض می توانید تغییرات را با آغوش باز پذیرا باشید و معتقد باشید که وجود آن ها به شما کمک خواهد کرد همه این ها بستگی به این موضوع دارد که تصمیم بگیرید کدام عقیده را باور کنید
.اشخاص شاد به خود اجازه شکست خوردن نمی دهند
شکست به این معنی نست که هیچ گاه به هدف خود نرسید و یا دلیلی بر دست کشیدن از هدف نیست به هدف دست نیافتن تنها یک معنی دارد: شما به تمرین و تجربه بیشتری احتیاج دارید و مشتاق اشتباه کردن باشید و تسلیم نشوید. اجازه ندهید یک شکست شما را به گونه ای تحت تاثیر قرار بدهد که همه تلاش های خود را ازبین ببرید و درست مثل یک دونه لذت به خط پایان رسیدن را حس کنید اشخاص شاد در زمان حال زندگی می کند اگر نسبت به لحظه حال آگاه هستید و در کنار آن منتظر آینده نیز هستید قادر خواهید بود تا از فرصت ها سود ببرید. اگر با خودخوری غم گذشته را می خورید چشمانتان به روی امکانات و فرصت های حال بسته خواهد بود درعین حال نافع اینده را نیز از دست خواهید داد . زندگی شاد محصول زندگی کردن در لحظه حال است که اگر از آن خوب استفاده بشود تکیه گاه و ضریب اطمینانی برای داشتن آینده ای خوب و فوق العاده است. اشخاص فقط با آن چه که امروز انجام می دهند می توانند آینده خود را تحت تاثیر قرار دهند
.اشخاص شاد برای اینده برنامه ریزی می کنند
انسان های شاد می دانند باید تسلط داشتن بر زندگی را تمرین کنند و بر زندگی خود کنترل داشته باشند تا دربرابر احساساتی مانند قربانی بودن یا بی دفاع بودن مقاوم باشند. برنامه ریزی در جهت درست انجام دادن کارها امری ضروری است نه این که وقت خود را بر هر چیزی که توجه فرد را به خود جلب می کند, صرف کند برای آن چه که برایتان مهم است برنامه ریزی کنید و تصمیم بگیرید تا وقت پول انرژی و منابع محدود خود را برای آن صرف کنید

 

آرامش

نوشته‌شده توسط nashenakhte

این روزهای پر استرس آدم به کمی آراش* احتیاج داره .این ها رو نوشتم تا کسایی هم که این روزها مثل من هستند گوهر با ارزششون رو به یاد بیارن و بدونن در هر شرایطی که باشن اون ترکشون نمی کنه
آرام باش و بدان من خدا هستم
خوشا به حال پاكدلان زيرا آنان خدا را خواهن ديد
به خدا نزديك شو تا خدا هم به تو نزديك شود
از صميم قلب به خدا اعتماد كن . به اشراق خودت اتكا مكن . به هر راهي ميروي او را در نظر آور ، تا او راه را برايت راست كند
نگران فردا مباش ، فردا به قدر كافي تگراني هاي خود را دارد
لزومي ندارد بر مشكلات هر روز بيفزايي
تا تغيير نكنيد و مانند يك بچه نشويد، به ملكوت خداوند داخل نخواهيد شد
خود را با شفقت ، مهرباني ، فروتني ، نرمش و شكيبايي بپوشانيد
يكديگر را تحمل كنيد . اگر كسي از ديگري شكايتي داشت ، يكديگر را ببخشيد
از همه مهمتر اينكه خود را با عشق بپوشانيد، كه همه كس را با همههنگي به يكديگر پيونده مي دهد
باد هر كجا كه بخواهد مي وزد. مي توانيد صداي باد را بشنويد ، اما نمي توانيد
بگوييد از كجا مي آيد ، يا به كجا خواهد رفت . كسي كه از روح القدس متولد شده هم همين طور است
هيچ كس خدا را نديده است ، اما اگر ما يكديگر را دوست بداريم
او در ما ساكن خواهد شد و عشق او در ما به كمال خواهر رسيد
خداوند از شما چه مي خواهد جز اينكه عدالت را برقرار كنيد ، مهرباني را دوست بداريد و با خداي خود فروتن باشيد ؟
پ.ن
پ.ن
آرامش درسته patande-tanha باتشکر از *

 

جذابيت هاي منحصر به فرد تهران

نوشته‌شده توسط nashenakhte

چند وقت پیش یکی از دوستانم اینو برام ایمیل زد ؛ البته چیزی که باعث شد اینو حالا اینجا بیارم این عکس ها بودن از وبلاگ لحظه
تهران جذابيت های منحصر بفردی دارد که در هيچ جای دنيا نظير ندارد
تهران تنها شهری است که در آن می توانيد وسط خيابانهای آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد
تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند
تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند
تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند
در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آنها
در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه آن جاهايی که ديده نمی شود هم نگاه می کنند
همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند
تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است
مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند
رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود
ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود
و تهران تنها شهری است در دنيا که در شمال شهرمردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری

 

درسهایی از زندگی

نوشته‌شده توسط nashenakhte

نیت داشتم چیزی ننویسم و سر کار هم نرم تا بلکه یه ذره درس بخونم ؛ اما نشد. تو اینچند روز که نرفتم اداره و اینترنت رو تعطیل کردم عملا هیچی درس نخوندم ,چه می شه کرد تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه
دو تا کتاب خوب خریدم از اسپنسر جانسون . فکر کردم اگه تو خونه داشته باشم بهنره تا اینکه هر دفعه برم از کتابخانه امانت بگیرم .کتاب اول اسمش «هدیه» است که همون شب اول خوندمش و تموم شد کتاب بعدی هم «چه کسی پنیر مرا برداشته است؟ » هستش که کتاب خیلی مفیدیه . البته لازم به توضیحه که کتاب « هدیه »به نوعی مکمل کتاب «چه کسی پنیر مرا برداشته است » هست

درسهایی از زندگی
اعتماد سازي سالها بطول مي انجامد، اما ممكن است در عرض چند ثانيه از ميان برود
در اين دنيا اهميت ندارد كه چه چيزهايي داريد، بلكه اين مهم است كه چه كسي را در زندگي خود داريد
هنگامي كه خود را با ديگران مقايسه ميكنيد در واقع ارزش وجودي خود را زير سوال ميبريد. ما همگي افرادي بي همتا و منحصر بفرد ميباشيم
شما ميتوانيد كاري را در يك لحظه انجام دهيد كه تا پايان عمر موجب پشيماني و اندوه شما گردد
براي رسيدن به شخص آرماني و ايده آل خودتان به روندي مادام العمر نياز است
با بهره گيري از فرصتهاست كه ما شجاعت را مي آموزيم
يا بايد رفتار و نگرش خود را كنترل كنيد و يا آنكه تحت فرمان رفتار خود در خواهيد آمد
ما نسبت به كرده خود مسئول ميباشيم، صرفنظر از اينكه چگونه آن را توجيه كنيم
هر چقدر هم كه آغاز يك رابطه پر حرارت و عاشقانه باشد، علاقه و احساسات آتشين فرو خواهد نشست و بهتر است چيز ديگري جاي آن را بگيرد
قهرمانان افرادي هستند كه عملي را كه ميبايست انجام پذيرد را انجام مي دهند، صرفنظر از پيامدهاي آن
پول ابزاري نامناسب براي امتياز دهي ميباشد
ميزان كمال و پختگي به نوع تجارب و ميزان درس گيري شما از آن تجارب بستگي دارد و نه به ميزان سن شما
اين با خارج گشتن از محدوده آسايش است كه ما رشد ميكنيم
هر مقدار هم كه دوست شما خوب باشد، بر خي اوقات احساسات شما را جريحه دار خواهد كرد، و شما بايد وي را مورد بخشش قرار دهيد
اين تنها كافي نيست كه ديگران را مورد بخشش قرار دهيد، برخي اوقات شما خودتان را هم بايد ببخشيد
هر اندازه هم كه قلب شما شكسته شده باشد، جهان براي اندوه شما از حركت نخواهد ايستاد
پيشينه و شرايط شما قطعا در آنچه كه هستيد تاثير گذار بوده اند، اما شما در شكل گيري شخصيت آينده خود مسئول ميباشيد
دو فرد ممكن است به يك چيز واحد و كاملا يكسان نگاه كنند و چيزهايي كاملا متفاوت ببينند
كيفيت ارتباط برقرار كردن شما تعيين كننده كيفيت زندگي شما خواهد بود
شما قادر هستيد به هر چه كه ميخواهيد برسيد، بشرط آنكه ايمان داشته باشيد كه استحقاق آن را داريد و وقت، انرژي و ذهن خود را وقف آن كنيد
شما مي بايد اهداف خود را بر اساس خواسته هاي خود تعيين كنيد، و نه خواسته هاي ديگران
زندگي در گذشته و آينده از زندگي امروز شما ميكاهد
اگر تناسب اندام خود را حفظ نكنيد در دراز مدت تاوان آن را خواهيد پرداخت
در هر كجا از عرصه زندگي كه شما براي آن انرژي صرف نميكنيد، زيان خواهد ديد
شما قادر نميباشيد ديگران را وادار كنيد تا شما را دوست داشته باشند، تنها كاري كه ميتوانيد انجام دهيد آنست كه فردي دوست داشتني گرديد
اگر شما از انتظارات و نيازهاي خود به ديگران چيزي نگوييد، تنها چيزهايي را كه آنها حدس ميزنند شما به آن نياز داريد را در اختيارتان قرار خواهند داد. و اين ممكن است با خواسته هاي شما بسيار متفاوت باشد

 

وقایع الاتفاقیه

نوشته‌شده توسط nashenakhte

امروز باز هم کلاس داشتم با استاد سیستم عامل -البته این ترم فقط 5 تا درس برام مونده -بازم ازش سوال پرسیدم اما این دفعه نه یکی نه دوتا حدودا هشت تا !!!بنده خدا بعد از تموم شدن کلاس چیزی حدود بیست دقیقه یا بیشتر ایستاد برای رفع اشکال های من
. الهی قربونش بشم . چقدر استاد ماهی دارم . فقط روم نمی شه بهش بگم
امروز یکی از هم کلاسی هام پای تخته اینو نوشته بود
دنیای بشکن زدن و لوس بازیه عروس و دوماد بازیه و ناموس بازیه
فروغ
بعدش تو فاصله ای که من و استاد داشتیم حرف می زدیم پسر های بلای کلاس رفتن پای تخته و اول اسم ساده دل و با سیاست رو بین دو تا مصرع نوشتن و از اونجایی که حرف اول فامیل با سیاست با حرف اول اسم ساده دل یکی هستش این دو تا رو در هم ادغام کردن و یک بار نوشتن .خلاصه آشفته بازاری بود امروز دانشگاه ما
استاد اصول وارد کلاس شد گفت :یه خانومی با من تماس گرفته و گفته کلاس سیستم عامل تشکیل نشده , بچه ها هم نیومدن شما هم نیاید!!!!!!!!!!!!!!!استاد با دانشگاه تماس گرفته که این چه وضعیه ؟ مسئولین دانشگاه گفتند همه حاضرند شما تشریف بیارین .حالا پیدا کنید خیانت کار را .من فکر می کنم همونی که به مامانش نمی گه که با دوس پسرش می ره این ور و اون ور و از وقت کلاسیش می زنه برای این کار باعث این آشوب بوده . امان از دست این بچه ها

 

سال نو

نوشته‌شده توسط nashenakhte


سال نو میلادی رو به همه تبریک می گم
امیدوارم سال خوبی داشته باشین

 

جدایی از استاد مهربون

نوشته‌شده توسط nashenakhte

عاقبت روزی خواهی فهمید
ناگفته هایم را
...
بر آنچه گذشت افسوس نمی خورم
و بر آنچه می آید نگران نیستم
که معتقدم دنیا انعکاس صداست
و تنها صداست که می ماند
امیدوارم تو نیز اینچنین بیاندیشی
یا برترش را
***********************
خوشا به حالش
فروغ را می گویم
...
ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم
...

ما اما
چون دو عابر بیگانه
بی تفاوت
از کنار هم می گذریم , در برابر هم می ایستیم , گاه خیره می شویم
همانند انسان های در حال عبور از پیاده رو یک خیابان شلوغ که گاهی احساس می کنند ؛ فقط احساس می کنند که شخصی که گذشت آشنا بود؟ کی دیده بودمش؟ کجا؟ بگذیم !اهمیت ندارد !! وگرنه خاطرم می ماند
به همین راحتی



احتمالا تا اول بهمن ماه اینجا چیزی نمی نویسم . علتش هم اینه که تا ساعت دو ظهر اداره هستم بعد از اون هم دانشگاه تا ساعت شش و هفت بعدش هم باید درس بخونم . تا کمتر از سه هفته دیگه باید کنکور بدم اما اصلا آمادگیش رو ندارم و این مریضیه مادر بزرگ و برادرم هم شد بلای نازل شده از آسمون . هرچند مزیتهایی هم داشت مثلا گفتگوی تلفنی که با حامد – پسر داییم – داشتم

البته این روز ها یه چیز دیگه هم عذابم می ده , اون هم جدا شدن از استاد محبوبم اقای .... – استاد سیستم عامل – هست . می خوام تو این مدت باقی مانده از حداقل وقت حداکثر استفاده رو ببرم و تمام سوال هام رو بپرسم و این کار نیاز به خوندن مطالب جدید داره
یه اتفاق بامزه هم رخ داده
من به همین استاد گفتم
بلد نیستم منو راهنمایی کنیدasp.net
ایشون هم گفتند چشم جلسه بعدی برات می آورم .
...
جلسه بعد یادشون رفت
ایشون : یادم رفت این دفعه ایمبلی , پیغامی چیزی بزن که فراموش نکنم
من : به همون آی دی ... که ترم قبل داده بودین
ایشون : آره همون عجیت غریبه
من : اس ام اس بزنم چطوره ؟
.ایشون : این دیگهخیلی خوبه .شب قبلی که با من کلاس دارید این کار رو بکنید تا من براتون بیارم
چند روز بعد تو حیاط دانشگاه
!!من : سلام استاد - به یاد جمله معروف سلام درویش بی سبب نیست می افتم
ایشون: سلام
.من : آوردین
ایشون:چی رو ؟
من : دیشب ... هنوز جملم رو تمام نکرده بودم که
ایشون:آها اون پیغام رو شما فرستاده بودین؟
من : بله
.ایشون: اسمتون نبود من هرچی فکر کردم یادم نیومد قرار بوده برای کی و کجا کتاب بیاورم
!!!!!!من : اولش یادم رفت بعد که دکمه ارشال رو زدم دیگه روم نشد فکرکردم اون موقع شب شاید خواب باشید
.ایشون:نه بابا اون موقع تازه از کلاس بر می گردم
ایشون : دوباره اس ام اس بزنید اما این دفعه اسمتون رو فرامش نکنید
.من : چشم
چند روز بعد بازم حیاط دانشگاه
من : سلام یادتون که موند نه ؟
ایشون : نه یادم رفت
من : ( در حالت ناباوری) جدی؟ راست می گین؟
ایشون : نه این دفعه پشت دستم رو داغ کردم که یادم نره
من : مرسی
ایشون : خواهش می کنم

بعد از ظهر همون روز خونه پشت کامپیوتر
حاوی اطلاعات رو یاز میکنم cd
خشکم زده , استاد ورداشته دو تا کتاب به زبان اصلی برام اورده, در حالی که من ترجمم اصلا خوب نیست این بنده خدا به هوای ترجمه ای که ترم پیش براش کردم بوده . در حالی که من اونو برای پسر داییم میل کرده بودم اونم با مترجم پارس کمرش رو شکوند بعد دوباره برای من میلش کرد منم فقط جمله بندی هاش رو اصلاح کردم دو روز روش وقت گذاشتم . اونوقت این بنده خدا فکر کرده من آخر ترجمه ام برداشته دوتا کتاب تخصصی به زبان اصلی برام آورده